هنوزم پات موندم
سالها گذشته
ولی فقط از تو خوندم
دستاش تو دستته
ولی چشمایِ من
خیره به عکسته
هنوزم خاطراتت برام بسه
ولی دگه دستامون بهم نمیرسه
گیرم منم فراموشت کنم
ولی با کی جاتو پر کنم
رسیدن ب تو دگ خیلی محاله
داشتنت فقط یه خیاله
عشقتو تو قلبم نگه میدارم
تو هم دگه ب خدا میسپارم
شنیکاحسینی
بوسه هایت
طعم گس خرمالومی دهند
می خواهم
لبهایم جمع شوند
عاشقانه هایت هدرنشوند
یک عمر زندگی کنم
درآغوش تو
سید حسن نبی پور
دوستداشتن یعنی
مراکه ببینی
خنده هایت کر کند
گوش فلک را
سید حسن نبی پور
زندگی ام
سرشارازخاطراتی شده
که تکرارش شده ناممکن
هرروز روبروی آینه ایستاده
ازعشق می خوانم
دلم بی اعتناشده
از زجری که درتنهایی
می کشدمرا
سید حسن نبی پور
چشم را می بندم ودل را نثارَت می کنم
درخیالم مثل صیّادی شکارَت می کنم
می دَرَم از هم رقیبان را چونان شیری دلیر
خونشان را جویباری درکنارَت می کنم
شادمان ازصیدِ این زیبا غزالِ تیزپای
قهرمانانه براسبِ خود سوارَت می کنم
بافتی آن خرمنِ مو را چو حلق آویزِ دار
بازکن آغوش را ، سررا به دارَت می کنم
مرگ درآغوشِ تو از زندگی زیباتراست
باکمالِ میل جانم را نثارَت می کنم
می گریزی ناگهان ازدامِ عشقم نازنین
می پَرَم ازخواب و دل را بی قرارَت می کنم
لیلامیر