با یک نظر در چشم تو ، یک روز افشا میشود
هر صبح بعد از دیدنت ، بد جور غوغا میشود
وقتی که می آیی برون از پشت ابر آرزو
چشمان باران خورده ام ، غرق تماشا میشود
ای آفتاب سادگی ، غرق امیدم کن به مهر
روز تباهم با رُخت ، همواره زیبا میشود
صد ماه را دامن کشان ، دنبال خود کردی روان
دیگر صفات این جهان ، بعد از تو پیدا میشود
صد دانه نم خورده را ، از خود به رقص آورده ای
هر دانه از گرمای تو ، شب بو و مینا میشود
در فجر سرد آمدن ، از شوق بی تابم ، ولی
با رفتنت چشمم چنان ، امواج دریا میشود
وقتی که داری میروی ، با وعدهٔ صبح و طلوع
کابوس تلخ رفتنت ، یکباره رویا میشود
هر حالت و رفتار تو ، هر گفته و کردار تو
در ذهن مانی روز ها ، صد گونه معنا میشود
امیرعباس مومنی
بعد تو دل را به دست دیگری نَتوان سپرد
آنقدر که خُرده های قلب من بُرنده است
خون چِکد از دست هرکس که بگیرد دل به دست
زهرا علیمرادی
وعدهای دورتر از وعدهٔ دیدارِ تو نیست …
فیاضلاهیجی
من نیستم...نگاه کن این باغِسوخته
تاوان آتشیست که روشن گذاشتی..
مهدیفرجی
از قلب غرقشدهات،
بیرون میکشم
صدایت را.
مهِ تاریکی از مرگ،
وجودم را اشغال میکند.
دیگر حتی مرگ هم نمیتواند
صدایت را از من جدا کند.
خوزهآنخلبالنته