سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

چه خوش است کنار یاربه سمن نشسته باشی

چه خوش است کنار یاربه سمن نشسته باشی
خوشتر انکه بهر دیدار تو ز جان گذشته باشی

چه خوش است که می خوری و یار ساقی تو
خوشترآنکه پیک بعدی توگم زخودنگشته باشی

چه خوش است صدای باران به چمن وباغزاران
خوشتر انکه بشوید نفس بدی که آغشته باشی

چه خوش است پدر بخندد ازته دل وبه شادی
خوشتر آنکه خاک پای آن مادر چو فرشته باشی

چه خوش است که عمر ت به بطال نرفته باشد
خوشتر انکه بهر دنیا تو ز آخرتت نگذشته باشی

چه خوش ااااااست که اولاد به ره کجی نیفتند
خوشتر آنکه ذات نیکی به جهان سرشته باشی

چه خوش است که روز آخر چشم باز نرفته باشی
خوشتر آنکه نامه ی اعمال توخودت نوشته باشی

چه خوش است که مأیوس نروی محضر دوست
خوشتر انکه بسان غنچه باشی که کنون شگفته باشی


داودچراغعلی

کس نفهمید من چه کشم در فراق

کس نفهمید من چه کشم در فراق
تاب و توانم برید کور شده اشتیاق

شوق و صلابت با پای دوان داشتم
حال تنم خسته وپای دوان شدچلاق

عمری بی حاصل نشستم توبه انتظار
چه بس بیهوده بودچومکیدن سماق

رفتی وچیزی جز یادت نمانده یادگار
جز عطری که زتو پیچیده در این اتاق

تنها با تو خو گرفته بوددل دراین دیار
حال که تو رفتی با که شود دل ایاق

گر دل تو با دل من بود همی مهربان
پای پیاده در پی تو میشدم تا عراق

بی مهری ز تو بود .پس چرا من خجل؟
توچرا طلبکار شدی بالای سرم با چماق؟


داودچراغعلی

من امشب باخدا کردم چنین رازونیازی

من امشب باخدا کردم چنین رازونیازی
سرافکنده نباشم خدا دراین چرخ وبازی

خسته مردمانم ۔نه تاب و نه مانده نایی
جملگی وعده ها پوچ اند۔مگر تو سازی

همه درگیره باهم بهرلقمه نان و معاشیم
اگر محکوم برفنا گشتیم ؟.تو خود قاضی


درایمان سستیم واعتقادهیچ به معادی
گفتم ربنا توما بر به سمت دعا و نمازی

گفتمش در نبرد نابرابر در سوی ما باش
گرنباشی باختم درمصاف رنج جانگدازی

این حین صدای اذان پایان دادبه رویایم
اینبار با نماز کردم بادوست عشق بازی

باالهی گر رنج وبلا ازسمت تو امدفراوان
توانش را به این خلقت ده تا او را نبازی

داودچراغعلی

در صور دمیده شود روزی یقین

در صور دمیده شود روزی یقین
رهاکندمادرطفل صغیر بر زمین

کنده شود کوه ازبیخ وریشه
بیرون کشدازگور اجدادوپیشه

پرنده میشودپروازش فراموش
نگیردمادری فرزندش در اغوش

همه جمعیم وحاضربه محشر
نمایان باشداز چهره هاخیروشر

کافران مات ومبهوت ازاین رسیدن
مومنان با ایمان خالی ز تردیدن

ان زمان که بودی در ظلم وسرکشی
فکرنمیکردی باشد زگیتی حسابرسی

ظالمان خواهند که باشد دم مجالی
کنند جبران انهمه ظلم ونامهربانی

ولی افسوس نباشد هیچ فرصت
چراکه او کرده بود اتمام حجت

خداوندا توحامی باش مرا از شر
که شرمنده نباشم من درروز اخر


داودچراغعلی