بشنو از نی چون که سوزش بیشتر
ناله های جان فروزش بیشتر
نی بسان قلب یک مجنون بود
آه و افسوس و هنوزش بیشتر
هیچ سازی بر دلم مرهم نشد
زخم های کینه توزش بیشتر
نی حکایت می کند از بی کسی
از جدایی و رموزش بیشتر
عشق آمد در میان، دل واله شد
نی زبان شد،شد بروزش بیشتر
یاد لیلا آتشی بر جان ما
می گدازد شب ز روزش بیشتر
سینه تنگ آمد اگر، نی نغمه شد
حالتی مستانه ، سوزش بیشتر
علی کسرائی
مرا گر بود دم جانا،
تو بودی همدمم روزی
گذارم سر به زانویت
بدوزم چشم در چشمت
میان امن بازویت
زبان بگشایم و گویم تو را از تلخی امروز
و خواهم گفت از دوری ،
از رنجی که می افشرده جانم را
گذشت اما به دشواری
به قدری که گرفت از من زمان عمر گرانم را
چه بی رحمانه ایامی..
علی کسرائی
بودی مرا چون اختری ، در آسمان می دیدمت
زیباترین گل در چمن ، با عاشقی می چیدمت
با ما جفا کردی ببین ، تاوان آن را بعد از این
دیگر نمی بینم تو را ، آنگونه که می دیدمت
علی کسرائی
خبرت هست مرا با همه دلدادگی ام
بیشتر از وزش باد خزان آزردی
مثل برگی که نفهمید چه آمد به سرش
تو بلایی به سرم بدتر از آن آوردی
علی کسرائی
سکوتی تلخ تر از قهوه ی ترک و قجر داری
غرورت خنجر کین است، ما را خون جگر داری
تو زندانی به نام عشق را در من بنا کردی
از این زندان بی پایان من آیا خبر داری
علی کسرائی