در باغچه ی دلم گل می نشانم
نگاهت را به شراره های جان می کشانم
نمی دانم چرا سردو بی احساسی
بیا سفر کن با من تا کهکشانم
سید حسن نبی پور
با هر ضمیری حتی با او که غریب ترین است تو را خواهانم
حتی در میان گنگی وهم ، حتی در میان سردی غم، تو را خواهانم
مهدی عابدپور
تا دم ز تولای تو مستانه زدیم
بر هر دو جهان نغمه جانانه زدیم
ما ساغر آرزو شکستیم وانگه
از راه ادب بوسه به پیمانه زدیم
هر کس به جهان یاور و یاری دارد
ما سکه به نام تو حکیمانه زدیم
از ترس رقیب و فتنه مدعیان
ما بوسه به رخسار تو دزدانه زدیم
تا دیدن تو سینه زنان میآئیم
این شور جوانیست که پیرانه زدیم
بخشا و ببخش که ما تیر بر قلب شما
با جرم و گنه چه بیشرمانه زدیم
محمدحسن مداحی
درد را گفتند که چون آ.یی پدید .
بی مهابا جان مردم می گزید. .
در سکوت شا دی مردم روید. .
پی تمنا رنج این مردم شوید. .
ناگهان جون چله ای در یک کمان. .
تیر غم بر پیکر مردم نهید. .
درد گفتا که منم تنها نیم. .
هر کجا من باشم و جهلی نهان. .
رنج و غم هم با منی همپایه اند. .
چهره من گه دگرگون میشود. .
رنج مردم هم چه افزون میشود. .
دردمندانی به غم شادی کنند. .
تا که رنج دیگران بانی شوند. .
جاهلانی که همین چند روز را. .
گنج بی دردی خود را بشمرند. .
در سخن بادرد مردم همصدا. .
در خفا بی درد از درد شما. .
راز گویم درعجب از این زمان. .
درد را خود درد میگیرد به جان .
گفتن این رمز را اندر نهان .
تا به کی مسکن گزیند این مکان .
عمر درد مندان عاشق چون شود .
درد سر تاکی بماند در چهان. .
احمدرضاآزاد
سر رفته
حوصله ی قلمم
وچه بی انگیزه
می نویسم برای تو
سیدحسن نبی پور