سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

به تابستان چشم‌هایت

به تابستان چشم‌هایت
دل بسته‌ام
تا غرق شوم...
در دریایی که
دستانت
تنها ساحل نجات‌اند.


سیدحسن نبی پور

در ظلمت شب،

در ظلمت شب،
چراغی سبز و لرزان
می‌تابد از نگاهت
تا در روشنای روز،
تنها ره‌گذر
خیابان‌های بی‌تو باشم.


سیدحسن نبی پور

در گندمزار گیسوانت

در گندمزار گیسوانت
عشق، نسیمی‌ست
رقصان
بر خوشه‌های تب‌دار تمنا


سیدحسن نبی پور

کاش آسمان بودم،

کاش آسمان بودم،
و تو،
ماه شب‌های بلند
که بی‌پروا
در آغوشم می‌درخشیدی.

سیدحسن نبی پور

دلم آسمان می‌خواست،

دلم آسمان می‌خواست،
تا تو را،
ماه من،
هر شب بغل کنم.

سیدحسن نبی پور