زیر پای اصفهان خالی شده
وعده والفاظ پوشالی شده
شانه ی شهرم خمید
دردها بر هم چمید
کوچههای خاطرات
رود سرشار از نشاط
در گذار از روزگار
یک کویرِ بی بهار
چنگ در چنگال صنعت
تشنه ی بارانِ رحمت
بی نصیب از زنده رود
خفه از غلظت دود
کرم های ساقه خوار
باغْ شهرِ بیقرار
در تب و تاب سراب
غرق در رودِ پساب
آسمان بیستاره
محو در گرد وغبار
چشمهای سرخ و تر
از ورای صبحِ تار
اصفهان در انتظار
یک نسیم و یک بهار
یک خروش زنده رود
یک مدیر پایِ کار
میترا کریمیان