سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

خوابم، اگر در خواب شود، من چه کنم؟

خوابم، اگر در خواب شود، من چه کنم؟
در سینه، دل بی‌تاب شود، من چه کنم؟

آشفته‌تر از خیال شب‌های دراز
گر ماه شود، قاب شود، من چه کنم؟

افتاده دلم به دام چشمان تو باز
دل باخته بی‌حساب شود، من چه کنم؟


با یاد تو هر لحظه دلم در تب و تاب
عشق تو اگر عذاب شود، من چه کنم؟

شب آمده و نام تو مهمان لبم
یادت اگر شراب شود، من چه کنم؟

ای کاش که خوابم تو شوی، ای همه چیز
این عشق اگر سراب شود، من چه کنم؟

چشمان تو را بسته‌ست خواب شب من
این قصه اگر کتاب شود، من چه کنم؟

بیداری من به شوق دیدار تو بود
دور از تو اگر ثواب شود، من چه کنم؟

هر لحظه دلم هوای آغوش تو کرد
دلگرمی‌ام از تو آب شود، من چه کنم؟

در حسرت آن نگاه، گیرم تا صبح
صبحی، که بی‌تو آفتاب شود، من چه کنم؟

من مانده‌ام و کوچه‌ی شب، بی‌تو و بغض
این فاصله اگر شتاب شود، من چه کنم؟

دل خواست فقط تو را، نه کم‌تر، نه بیش
این خواسته اگر عذاب شود، من چه کنم؟

برگرد که بی‌تو، دل من بی‌سر و پاست
عشق تو اگر جواب شود، من چه کنم؟

من خواب تو را دیده‌ام، ای ماه‌ترین
خوابم، اگر سراب شود، من چه کنم؟

ابوالقاسم میدانی

صبح _ با چشمان نیمه باز

صبح
_ با چشمان نیمه باز
_ آغاز می شود
و روز
_ با سردی نگاه خورشید .
آی
_ خواب می چسبد .....!!
مرگ
_ فریاد می زند
_ بر خیز ..!!
هنوز تا خواب همیشه
_ وقت باقی ست .....

محمود رضا فقیه نصیری

( بهر دیدار تو دریا را به ساغر ) می کنم

( بهر دیدار تو دریا را به ساغر ) می کنم

دیدگان را ساغر و با خون دل تر می کنم

کم نگردد عشق تو در سینه تف دیده ام

جان خود را چون سپند نار مجمر می کنم

می شمارم روزگار بی تو بودن را و باز

دیده را من پُر نمک از شور محشر می کنم

عشق بی تکرار من هستی و از شوقت کنون

دیدگان را حلقه های پای کفتر می کنم

من قدگاه تو را ای ماه عالمتاب من

شستشو با اشک چشم و مُشک و عنبر می کنم

گر دهی اذن وصالم ای مرا صبح امید

دامنت را پُر ز دُرّهای معنبر می کنم

از لب لعل شکرخای تو ای سیمین عذار

کام تلخ جان خود را همچو شکر می کنم

همچو (رزاز ) ار شوم من عاشق و دلداده ات

عالمی را از غم عشق تو اخگر می کنم

دلبرم گر تشنه ی عشق و وفا باشد (نسیم)

چشم اشک آلوده را چون حوض کوثر می کنم


اسدلله فرمینی

دروغ چرا زخم‌های سینه چاک

دروغ چرا
زخم‌های سینه چاک
دیگر به دردهای دو‌پهلو
دل‌ نمی‌دهند
این دهانهای دستپاچه‌اند
که به زبان‌های سوخته
دمادم‌ دروغ می‌بندند

لیلا_ظفری

ای گل ناز یاسمن سوسن چلچراغ من

ای گل ناز یاسمن سوسن چلچراغ من
با غزل وجود خود جلوه دهی به باغ من

دل شده بند بند من تا بتپد برای تو
ز دیگران شنیده‌ام گرفته‌ای سراغ من


فروغ قاسمی