سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

چِک چِک آب و تِک تِک ساعت خواب

چِک چِک آب و تِک تِک ساعت خواب
ناله شــــب در ســــــــکوتی بی تاب

قــــژ قــــژ خـالی تابی از عشــــــــق
ماه، سَرخـــــم کرده در آیینـــــه‌ی آب



ابوالقاسم میدانی

هر کجا رفتم و دیدم رَدپایش به دل جـا ماند

هر کجا رفتم و دیدم رَدپایش به دل جـا ماند
تو شدی یاد عزیزی، سرد و غمگین به جا ماند

ابوالقاسم میدانی(

این بار که باران از تِــــــه دل می‌گریــــــد

این بار که باران از تِــــــه دل می‌گریــــــد
در پنجــــــــــــره‌ها قصه غـــــــم می‌بارد

هر قطره درخشــــــــان، پُـر درد دلی است
در سینه شـــــــــب، راز عــــــدم می‌کارد

ای کاش که باران ز دل ما ببـــــــــــــــرد
این غصــه که هر لحظه بــــــــدَم می‌بارد

چون بغض شکســــته، در سکوت شب‌تار
از چشم زمانه اشک و نفرین و ستم می‌بارد

ای کاش که این گریه سرآغاز شــــــــــود
بر طلعت امید سحـــــــــر به بزم می تابد


ابوالقاسم میدانی

ای محسوس‌ترین احســـــاس هستی

ای محسوس‌ترین احســـــاس هستی
ای اوج شکوه عشـــــــق و مستـــــی
آهنـگ ترانه‌های زندگی مادر تو هستی
ای قبـــــله‌ بی‌نشـــان هر خـداپرستی

ابوالقاسم میدانی