-
چون مَشک سپرُد حضرتِ ارباب به عباس(ع)
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:51
چون مَشک سپرُد حضرتِ ارباب به عباس(ع) دل گرم شدند جمله ی اصحاب به عباس (ع) شب چون شبِ قدر ، موسَم بیداری و اِحیا ست دور است در این لیلِ خطر ، خواب به عباس(ع) راهیِ خطر ،جانْ سپر مَشک، دلَشْ قرص تابلکه شود قافله سیراب به عباس(ع) در برکه ی طوفان زده ، تصویرِ دو ماه است! افتاده گمانم گذرِ آب به عباس(ع) ماه است وُ همین...
-
دل خونیوگِریان،بِگرِفتهست اِمشَب .
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:50
دل خونیوگِریان،بِگرِفتهست اِمشَب . گویا که دل ، شکستهَست اِمشب . نبودنت برجامِشَراب، شِکَست اِمشب . سخن عشق وُ تَرَنُم ، زجانَست امشب . بیسروسامان مانده دل ، بیقرارَست امشب . حیران و سرگشته دنیایم ، برفَناست امشب . سکوتی پُر معنا برگلویم نقش ، بَست امشب . که پناهگاهم بَر آسمان ، عرشیانَست امشب . سالهاست خاطرش...
-
فریاد ها را بر سر کوه دلم هی میزند
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:49
فریاد ها را بر سر کوه دلم هی میزند راه برگشت صدا ها را دلم نی میزند آنچه پژواکش تو گویی بر نمیگردد زدل آن تبر را دستکی محکم بر این پی میزند رشته های فهم مردم گیرد دیش و آنتن است حرف ذوب فهم ناقص را شب دی میزند حورالعین اوجاقی
-
سجاده ای از بال ملائک زیباست
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:49
سجاده ای از بال ملائک زیباست معراج برای دل عاشق اینجاست این خلوت پر شور وصال یار است این لحظه دیدار سراسر معناست پرواز بدون بال و پر معنا شد معشوق ببین عاشق زارت تنهاست نومید نشو تو از کرامات کریم این درگه پر مهر صفای دل ماست پیچیده شمیم عطر گل های امید با یأس جهان پیش روغرق فناست درحمد و ثنای خود تورا می خوانم ذکر تو...
-
بـه پـایـان آمـد ایـن دفتر ولی باقیست گفتارم
دوشنبه 4 فروردین 1404 12:48
بـه پـایـان آمـد ایـن دفتر ولی باقیست گفتارم نـویسم شـرح حـال خـود اگر جان در بدن دارم مشـو غمـگین ز شـرح حـال من تا آنکه دریابی کـه مـن تـنها وسرگردان غم دوری به دل دارم بـیا ای هـمنشیـن دل کـه بـا یـاد تـو دلـشادم مـکن دوری زمـن چون طالب و مشتاق دیدارم بـیا بـفشان تـوگردی از قدوم خود به چشم من مـده رنـجم کـه دست از...
-
به ذهنِ کنجکاوِ من دوباره می رسد ندا
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:43
به ذهنِ کنجکاوِ من دوباره می رسد ندا چه می کنی در این سرا؟؟کجاست مقصدت کجا؟؟ زمین زمان مکان زبان بیان روان وزان جهان قضا قدر خبر بشر نِما هوا وفا صفا درونِ کهکشانی از مقوله ها معلّقم بیا اِراده باز هم بِبر مرا از این فضا مردّدم مردّدم میانِ عقل و وَهم و دل هراس دارم اندکی که رو کنم به ناکجا زِ فرشِ پر غبارِ دل...
-
عشق بازان همه رفتند از این خیمه ما
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:42
عشق بازان همه رفتند از این خیمه ما حالی یا از پی دل آنچه کسستند در این خیمه ما اندک اقبال بلندی نباشد ما را که در این پرده احسان بماند مارا ای که از دلبر نیکو سخنی نا لانی از دل غم زده ما تو بگو حیرانی ؟ گر تو را از من بی دل سخنی خواهی گفت گر دلی خسته گسسته توخودت خواهی گفت تو بگو مرد در این دالان نیست همه نامرد در...
-
زبان را قدرت اعجاز نمیباشد
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:42
زبان را قدرت اعجاز نمیباشد کلام را جز به افسار کردن راه نمیباشد چه زیبا گفت شاعر؛ دو صد گفته چو نیم کردار نمیباشد. محسن گودرزی
-
سوختم بیتو خدایا سوختم
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:41
سوختم بیتو خدایا سوختم شعلهی بیحاصلی افروختم روز و شب با تار و پودی از هوس جامهای بر قامتِ جان دوختم سکّههای عمرِ خود را دادم و در اِزای آن سراب اندوختم در کِلاست رتبهی آخر شدم درسِ غفلت را فقط آموختم ای دریغا، در قبالِ گنجِ عشق خانهای فرسوده را نفروختم آتشِ حسرت وجودم را گرفت سوختم بیتو خدایا سوختم... حمید...
-
به عکسهایمان نگاه میکردم و
یکشنبه 3 فروردین 1404 12:39
به عکسهایمان نگاه میکردم و لحظه ای نبودن ت، به هر دلیل چهره ای دیگر از تو پشت عکسها نمایان کرد و مرا از نعمت داشتن ت بهره مند . خواستنی دیگر نمایان شد و انگار تمام راه های داشتن ت بسته و تمام راه های خواستن ت باز . باز و باز انگار می توانستم همه چیز را کناری رها کنم و پرواز کنم به سوی ت ، به شوق داشتن ت که حالا نداشتن...
-
خوبه که نگام به نگات وصله امروز
شنبه 2 فروردین 1404 12:56
خوبه که نگام به نگات وصله امروز خورشیدبالا وزمین زیر پام همه چی اصله امروز بیا وبخند گل قشنگم تادنیابخنده صدبار دنیا مال ماست گرمه چقده این رنگارنگه بازار غمی ندارم وقتی که دستام تو دستات آروم گرفته میگن چشای مست وملنگت این پیمون خیلی سفته بمون کنارم تا دنیا دنیاست وخورشید اون بالاهاست دیگه چی میخوام داد به من خدااونی...
-
نشسته بر بالای این برکه
شنبه 2 فروردین 1404 12:56
نشسته بر بالای این برکه قدحی در دست می نوشم آخرین جرعه از تاریکی آخرین قطره از گمراهی سالها گمانم بود اکنون به یقین رسیده ام باید از منتهای تاریکی به ابتدای نور رسید می نوشم تلخ اما رسیده بر آخرین جرعه ها علی عبداللهی نیا
-
وقتی نگات میکنم ، عاشق تر از دریا میشم
شنبه 2 فروردین 1404 12:55
وقتی نگات میکنم ، عاشق تر از دریا میشم تا ساحل چشمات میرم ، درگیر یه رویا میشم تو با تموم خوبیات ، داری اسیرم می کنی من تشنه بودم اون روزا ، تو داری سیرم میکنی هر روز این تکرار خوش ، این با تو بودن عشقمه دنیا بهشته واسه من ، یک عمر باشی بسمه کم طاقتم ، دلتنگتم، آتیش شدم، آبی روی قلبم بریز دلتنگه بارون که می شم ،...
-
لذت دیدار جان را از سحر خیزان بپرس
شنبه 2 فروردین 1404 12:54
لذت دیدار جان را از سحر خیزان بپرس یک نشان از ساقی روشنگر مستان بپرس چهره ی زرین اگر خواهی چو خورشید سپهر رو به محراب سحر از مصحف قرآن بپرس اشک چشمان سحر خیزان شود همچون گلاب بوی عطر یاس و ریحان را تو از ایشان بپرس کُنج مهراب دعا اندر رکوع و در سجود از نگاه پر ز لطف ماه مهرویان بپرس نشئه ها دارد حدیث تلخ من همچون شراب...
-
در عشق تو بیقرار گلها شده ام
شنبه 2 فروردین 1404 12:54
در عشق تو بیقرار گلها شده ام دیوانهٔ عطر و رنگ دلها شده ام هر گوشهٔ دشت، نام تو گفتم به باد سرشار ز اندیشهٔ فردا شده ام یک شهر ز گل به پای تو کردم نثار خاک قدمت چو بوی صحرا شده ام دل دادم و عشق، نام تو را سر کشید در بحر نگاهت چو موج دریا شده ام اما تو گذشتی ز عشق پاکم به ناز تنها به غم و خاطرات شیدا شده ام امروز...
-
در دنیای عاشق شدن
جمعه 1 فروردین 1404 13:13
در دنیای عاشق شدن قلب طبلِ پیکار میکوبد سپهدارِ اندیشه و خِرَد زانو میزند شاه بانوی عاطفه بر تخت مینشیند حامد غیاثپور
-
یکی همـدل درین عالم، چرا پیـدا نمیگـردد
جمعه 1 فروردین 1404 13:12
یکی همـدل درین عالم، چرا پیـدا نمیگـردد در این غـربتکده هـر گز دلی شیدا نمیگـردد جهان پرگشته از عشاق گوناگون رنگارنگ ولی یک تن از ایشان قیس و یا لیلا نمیگردد یکی دم میزند از عشق عرفانی و آن دیگر ز روحانی دروغین عشقشان یارب چرا رسوا نمیگردد خدایا تا به کی باید تماشا کرد و ساکت ماند چرا از آه مظلومان کنون پروا نمیگـردد...
-
عزیزم! نازنینم!
جمعه 1 فروردین 1404 13:11
عزیزم! نازنینم! صبر کن تا ایل برگردد کمی آرام تر! تا مانده ی ناچیز سَر گردد غریو بی قرارت در دهان رود می پیچد دعا کن سمتشان ایلات تَر گردد کِلَت هیجار گرم زنده ماندن در قفای ایل هیاری کن غزل! تا روح من پُر بال و پر گردد مرا ای ««قلب»» ای زیباتر از پروانه در باران کمی رخصت بده تا ایل برگردد... فروهر نگهداری
-
شده عاشق بشوی پا به زنجیری کسی
جمعه 1 فروردین 1404 13:11
شده عاشق بشوی پا به زنجیری کسی از همه دل بکنی عمری شوی پیری کسی شده او خنده کند وسوسه اما نه شوی تا گلو بغض کنی آه شوی سیری کسی شام را خیمه زنی گرد خیال شب تار صبح تا چشم گشاید شوی پیگیری کسی شده او با دیگری رفته و تنها ماندی یعنی از مرگ بدتر دیده یی تقدیر کسی حال من یار شده دغدغه چند خط شعر دیدی شاعر شده در سوژه ی...
-
به رویای دل نگریستم در باز را
جمعه 1 فروردین 1404 13:10
به رویای دل نگریستم در باز را باز رویایی در بستهام را دل در بستر عشق رویا پی معشوق میگردد آه در حسرت یک قدم بی گل و خاک پاک و پاک نوری بینم صدیق خان محمدی
-
جز شعله ی عشق مرحمی نیست مرا
پنجشنبه 30 اسفند 1403 12:11
جز شعله ی عشق مرحمی نیست مرا یا باده بیار یا که بربادم ده دی بوی نگار بود در برزن و شهر رندانه به سوی کوره ی جان و دلم بر محفل تن کنده، تر افروخت دلم افسوس که جانی و جهانی تو مرا الهه رزاز مشهدی
-
آسمان واکرده در خود انعکاس گوهرش
پنجشنبه 30 اسفند 1403 12:10
آسمان واکرده در خود انعکاس گوهرش تا شود هردم ملک در آسمان خنیاگرش بزمها در هست هستی گشته بر پا هرزمان حور رقصان در مدار نور سبز مجمرش در نماد از ذره{ی} تا بینهایت حجم را: وحدت و کثرت نمودی از اقلّ و اکثرش تا تولد یابد از هرپیله یک پروانهای صدقلم جوهرفشان در تاروپود پیکرش! پیچک خلقت به هستی وامدار عطر...
-
کلید دل به هر بی سر و پایی ندهم
پنجشنبه 30 اسفند 1403 12:09
کلید دل به هر بی سر و پایی ندهم کلید دل به هر بی سر و پایی ندهم گنج عشق به هر گشنه گدایی ندهم اشک چشمم به یک کوه طلایی ندهم قهقهه طفلی به دنیا ندهم عمر کوتاه است بیخود فنایش ندهم کلبه خود به هر دولت سرایی ندهم اسرار دلم به هر بی سر و پایی ندهم دل به هر دشمن دوست نمایی ندهم زهرا عابدی
-
آسمان فراخ
پنجشنبه 30 اسفند 1403 12:09
آسمان فراخ ومیل پرواز تا نا کجا اما در قفس به رویم بسته چه کنم ؟ رود خون جاری در دلم تلخ به مسلک تقدیر بغضی بامن که نشد گریه چه کنم ؟ کوه خواهم که کشم فریاد گوش بی منت بی قضاوت نایاب عمری که عین برف رفت آب کویر جان تشنه بعد از این دلها همه دریا با نهنگ جان خسته چه کنم!؟ رحیمه خونیقی اقدم
-
شب تمام شد
پنجشنبه 30 اسفند 1403 12:08
شب تمام شد و صبح رسید از آن دور دست ها صدای اذان میاد و من هنوز بیدار نشدم غم از تنم نرفته بلکه آرام آرام جانم از تن گریخته ما خوشبخت بودیم تا که این قصه از غصه ها لبریز شد بی وفا آخرین دیدارم را با تو من نمیدانستم که تلقین است ور نه هر روز در این تکرار غم رو به تو احتضار میکردم تا که شاید دلت با منم باشه بی وفا آخر...
-
به وقت دلتنگی
چهارشنبه 29 اسفند 1403 12:48
به وقت دلتنگی مهم نیست کجا باشی توی خیابون شلوغ میون ازدحام جمعیت پشت پنجره یا روبروی عکسای خاطره انگیز بهر حال، وقت وقت دلتنگی ست.... گلی حسینی
-
در سینۀ شب بی تو که مهتاب ندارم
چهارشنبه 29 اسفند 1403 12:47
در سینۀ شب بی تو که مهتاب ندارم از فکر و خیال دل خود، خواب ندارم افتاده به طالع دل تب زده، کابوس دلخواه دل عاشق خود، باب ندارم با بودن تو بود که دل خواست غمت را دگر پی کس، خاطر بی تاب ندارم عاشق همه ات من ، معشوق همه ام تو در چشم بدون تو، به جز آب ندارم نیلوفرم این نیست به جز مرگ به تالاب جز نیستی و من ، فتنه به تالاب...
-
قاب عکس تورا بغل گرفتم
چهارشنبه 29 اسفند 1403 12:46
قاب عکس تورا بغل گرفتم عکس را برروی سمت چپ سینه ام خواباندمش برایش لالایی خواندم و یک دل سیر نوازش کردمش بوسیدمش از آمدن اشک هایم خودداری کردم و ترسم از این بود که نکند، آن قلبش که در حبس قاب شیشه ای به سر میبرد بشکند آری تو رفته بودی تا به پرواز دربیایی در آسمان ها رفته بودی به دوردست ها صبا فرهادی
-
از چشم تو یک بیت ناب آمد به یادم
چهارشنبه 29 اسفند 1403 12:46
از چشم تو یک بیت ناب آمد به یادم چشمان تو هنگام خواب آمد به یادم لعنت به شیطان، بگذریم از ما گذشته چشمان مخفی در نقاب آمد به یادم من بودم ولب بود و خواهش بود و شیطان شرم و ادب شرع و عذاب آمد به یادم از تو چه پنهان بهترین روزم همان بود آن نامه ات لای کتاب آمد به یادم در جمع یاران دیدمت از عشق گفتی انگشت تو من را خطاب...
-
رفتی اما سجده به کدامین سو کنم امروز
چهارشنبه 29 اسفند 1403 12:45
رفتی اما سجده به کدامین سو کنم امروز دیده بی نور،اما چشم کجا سرمه کنم امروز کعبه بی تو دگر، ثوابی ندهد محض طواف گزمه می چرخم و بهرنماز، خاکت تیمم کنم امروز مهدی عارفخانی