-
سرشار ازهزاران احساس ام
شنبه 30 فروردین 1404 11:15
سرشار ازهزاران احساس ام از جنس دریا از رنگ دوست داشتن. همه تو را صدا میکنند و عشق تو همچنان در رگهای من جاریست سیدحسن نبی پور
-
شاخههایم خشکیدند،
شنبه 30 فروردین 1404 11:15
شاخههایم خشکیدند، تنهام در سکوتی دیرپا پوسید. شاخهها را یکییکی به دست باد سپردم، به امید آنکه جوانهای در خواب باران بیدار شود. اما نه من ماندم، نه تبر... او نیز با اشکهایش در باد خم شد و در فراموشیِ جنگل گم شد. بازگرد... با نفسهای مسیحاییات، دست بکش بر پوست خستهی من، تا دوباره در آفتاب قد بکشم. مرا در هرم...
-
در تو گم شدم
شنبه 30 فروردین 1404 11:14
در تو گم شدم نبضم به نامت میتپد. سیدحسن نبی پور
-
بامن مثل پیچک
شنبه 30 فروردین 1404 11:14
بامن مثل پیچک پیچ درپیچ به بلندای آسمان آغوش ستارگان بوسه ای بر نورستارگان وخوابی آرام درآغوش تو سیدحسن نبی پور
-
این شما و جان خاطرات،
شنبه 30 فروردین 1404 11:13
این شما و جان خاطرات، که هنوز بر سر دیوارها، پشت درها، در دل آشنا، در آشیانه مرغ حق، نفس می کشند. این شما، و کوچه باغهاییکه بوی باران گرفته اند، جاییکه رد پای لحظه ها، بر سنگفرش خیال، جا مانده، بی آنکه کسی بر پنجره ای بکوبد، ویا درِ خانه ای باز شود. این شما، و آیینه خاموش و ترک خورده، که هر روز صورتهای فراموش شده را،...
-
ای بهترین ترانه ی هستی، درود هات
جمعه 29 فروردین 1404 11:35
ای بهترین ترانه ی هستی، درود هات گرمای تن دویده به مستی، درودهات این نامه را برایت از اینجا نوشته ام از ناکجای آخر دنیا نوشته ام، احوال روزگار و زمانت ، چگونه است حالت چطور و دور جهانت چگونه است بی من ،بگو نگاه دلت، پا بپای کیست لبهای خون نشسته ات اکنون خدای کیست با زندگی چگونه ای، ای دور تر ز دور ای آرزوی ناشدنی،...
-
خداوند گل و باغ و گلستان
جمعه 29 فروردین 1404 11:34
خداوند گل و باغ و گلستان خداوند بهاران و زمستان شبت زیبا ز ماه و از ستاره به روزت نور خورشید بهاره چمن سبز از نگاه گرم خورشید دهد این آفرینش بر تو امید به هر لحظه خدا را یاد می کن پلیدیها بکن از ریشه و بن بدان قدر وطن ای یار دیرین که دور زندگی تلخ است و شیرین فروغ قاسمی
-
محاق بودو
جمعه 29 فروردین 1404 11:34
محاق بودو سیاه چاله های بی روح ... حفره های قلبم خون غلیظ هورت می کشیدند ... واژگان تنهایی در اتاق خالی از تو به مسلخ می کشیدند شب را ... نگاه حسرتی زیرچشمی به عقربه های خالی روی دیوار کاه گِلی ژرف تر جلوه می داد خطوط روی پیشانی ام را وقتی من همچون نیلوفری تشنه تو را در برکه ی زمان می جستم... مریم غلامعلی زاده
-
مثل ِ شیطانی که پدر کُشتکی با خاک داشت
جمعه 29 فروردین 1404 11:33
مثل ِ شیطانی که پدر کُشتکی با خاک داشت امضایِ تو پای غم های ِ من وجه اِشتراک داشت . من هم روزی بد کرده بودم به کسی که دوستَم داشت وَ دیدم دنیا کوه بود وُ جای جهنم پژواک داشت آرزو حاجی طاهروردی
-
در هیاهوی این روزهایِ خسته
جمعه 29 فروردین 1404 11:32
در هیاهوی این روزهایِ خسته که واژههایی چون توافق و مذاکره سربازان بیچهرهی میدانهای خاکستریاند... من با چمدانی از شعرهای بیخواب میآیم به سوی تو بیپرچم، بیمرز. دلم آن کشور تحریم شده ای که فقط نگاه تو را میپذیرد و صلح برای من نه در وین نه در ژنو که در لبخند تو امضا میشود. محسن اکبری نفس
-
بی لبت هر لحظه از چشمان من خون میرود
پنجشنبه 28 فروردین 1404 10:41
بی لبت هر لحظه از چشمان من خون میرود خون دل از راه های دیده بیرون میرود گر چه در صحرای عشقت تشنه کامم، بین عجب: سیل اشکم بر رخم چون آب جیحون میرود خون که جاری میشود، داغش زنی، باز ایستد دل که داغت خورده...، اما باز هم خون میرود!.. پای رفتن نیست کین عاشق ز یادت بگذرد هر که بین (بهاین) وادی فتد شیدا و مفتون...
-
در دایره عشق
پنجشنبه 28 فروردین 1404 10:40
در دایره عشق جای مثلث نیست دو خط موازی پایان جاده عشق نیست در نقطه پرگار آغاز آفرینش عشق ما بود اندازه دوسِت دارم های من به توان عشق است دکتر محمد کیا
-
چقدر محکم و قاطع چقدر دل سنگی
پنجشنبه 28 فروردین 1404 10:39
چقدر محکم و قاطع چقدر دل سنگی نگاه کن دل تنگ مرا به یکرنگی فرو نشست نفس های نیمه ام جانا! تو با خودت سر قلب شکسته می جنگی؟ ندارم هیچ امیدی به خَلق و خُلق کسی نبود گوش دلم آشنای آهنگی! به احترام تمام تمایلم به دلت عبورمی کنم از هر چه ناهماهنگی! نشست گرد و غبار غلیظ و غمگینی به قد بغض عمیقی، هوای دلتنگی! سکوت، سم کشنده...
-
گشودی پَر،کبوترشدی مادر
پنجشنبه 28 فروردین 1404 10:39
گشودی پَر،کبوترشدی مادر ازین محنت سرا،دَر شدی مادر گرفته بغض ،تُو،راهِ گلویَم غمِ بنشسته درسَر ،شدی مادر بغل می گیرم،عکسِ ماه رویت دلیلِ دیده ی تَر،شدی مادر درین ماتم سرا،دردم نبودت رها ازدرد وآذر،شدی ، مادر سفرکردی ، به سوی ،یاردیرین گُل خوشبوی پَرپَر،شدی،مادر سفرکردی سلامت،حق یارت درین رَه،راهیِ آخرشدی مادر نسیم...
-
دارم سکوت میشوم ای آخرین هجا
پنجشنبه 28 فروردین 1404 10:38
دارم سکوت میشوم ای آخرین هجا ای انعکاس خاطره، صامتترین صدا در قابعکس خاطره گم میشوم مدام وقتی سکوت میچکد از پردهی کلام ای بانگ خفته در نفس واژههای من ناگفتههای در قفس واژههای من آتش فشان ز سینه، بسوازن جهان پست با لرزهی نگاه تو دنیا ز هم گسست اما سکوت تلخ تو از جنس دیگر است از قید بینشانهی "شاید"...
-
زندگی در دنیا
چهارشنبه 27 فروردین 1404 11:09
زندگی در دنیا گر چه سخت است ، که من میدانم ولی از عمق وجود غزل عشق ز جان میخوانم زندگی در دنیا ، کم و بیشش، هیچ است . . خوب گوش کن که چه میگویم من : غم به دل ماندنی است ، خوشی اش ساختنی . . . گر بَرِ ثانیه ای ، حال دلت رنگین شد خوشبختی است . . . ما پِیِ شادی هر روز نِه ایم . . . ما همینیم درین ثانیه ها ، در پِیِ کشف...
-
ذوق من با دیدنِ پروانه ها گُل می کند
چهارشنبه 27 فروردین 1404 11:09
ذوق من با دیدنِ پروانه ها گُل می کند عشقبازی را ببین با غنچه بلبل می کند شادباش و بگذر از این روزگار بی وفا همچو کاری را که با ما عطر سُنبل می کند در مسیرِ صاحبِ این خانه باید عشق کرد عاقبت با شیوه هایِ ما تعامل می کند غفلت از گل هایِ زیبا آرزویِ خارهاست هر که با او نیست راهی ، پس تحمّل می کند عقل را شیطان کند برگِ...
-
و از برای یک نافرمانی بزرگ
چهارشنبه 27 فروردین 1404 11:08
و از برای یک نافرمانی بزرگ هبوطی در قفسی بس سترگ واقع شد منزلگاهی بس طولانی برای سالیان، و در این هیمنه طلوع و غروب ها را می گذرانیم و بهار طبیعت آغاز سرآغازی دیگر است آنچنان که شعرها در هم تابیده شوند و جوانه ای شکوفا می شود اگرچه از این بهارها زیاد می شناسم اما مرا بهاری سبز آرزوست رضا کشاورز
-
اینجا به هنگام طلوع خورشید غروب کرد
چهارشنبه 27 فروردین 1404 11:05
اینجا به هنگام طلوع خورشید غروب کرد بر روی بام خانه ام دردی فرود کرد درد گرانمایه به روی بام من بار از بام یاران دگر بر حال من بار از روی بام خانه ها بگذر به من رس بر روی بام خانه ام زودتر به من رس بر دامن خونین من اشکی چکیده اشکم برای صحبت و پندی چکیده ای حال حالای دلم برخیز دوباره از روی قلب روشنم بردار ستاره صدها...
-
میان قاب عکس
چهارشنبه 27 فروردین 1404 11:05
میان قاب عکس تو را تا ابد دیدن چه جانکاه است تو آنسوی خاطرهای و من این سوی دلتنگی خندههای رنگ باخته در انعکاس غبار دست های خشکیده پشت مرز شیشه ای با سکوت جاودانه ات با من درمانده بگو این رنج بیانتها عذابِ کدامین گناه است؟ حیدر ولی زاده
-
در دلِ شب، پریِ شعرِ من آمد به زمین
سهشنبه 26 فروردین 1404 10:26
در دلِ شب، پریِ شعرِ من آمد به زمین با نگاهش شب تاریک دلم شد رنگین روشنا بود، شبیه نفسِ روشنِ صبح آمد و روشنی اش داد به دنیای غمین با گل و قصه و رنگ، دفترش جادو داشت میکشید از ته دل پاکترین حس مبین قدش آهو، لبش از قصهی یاسین لطیف چشمهایش، دو چراغ از اثرِ مِهرِ برین موجِ موهای کمندش شده پرچمِ خیال باد با شوق ، به...
-
تو اما تنهاتری،
سهشنبه 26 فروردین 1404 10:25
تو اما تنهاتری، که در من بیخویشتن «تنها» نشستهای! فاطمه کاظمی نورالدین وند
-
با خون، نوشت دفتر حق به گفتار تو
سهشنبه 26 فروردین 1404 10:24
با خون، نوشت دفتر حق به گفتار تو لب تشنه بود و شد سیراب از راه تو گفتی که جبهه مکتب خورشید و روشنیست تابید کربلا به مذهب از راز تو ای سرخی پرچم وطن سید قلم آتش گرفت دشت ستم از جوهرگفتارتو وقتی قلم گرفتی و سر بر نگاشتی باران گرفت آینه از راز تو میسوخت جان تو وسط میدان میم و یا و نون تا سر رسید نقطهی پرواز تو رفتی،...
-
*ای همه هستی ز تو پیدا شده*
سهشنبه 26 فروردین 1404 10:24
*ای همه هستی ز تو پیدا شده* صورت و معنی تو یکتا شده پرده هستی ز تو شد آشکار ای همه جود و کرم کردگار ای همه از نور تو عالم فروز جمله ذرات تو نورت هنوز ای همه عالم شده روشن بتو لیک همه صحرا شده گلشن زتو ای همه را چشم تماشا به نور داد همه چشم بصیرت چو حور ای همه را روی تو روی نیاز دل همه را گوش تو درهای راز چون همه را...
-
دلم داغُ، سرم داغُ،تن داغ
سهشنبه 26 فروردین 1404 10:23
دلم داغُ، سرم داغُ،تن داغ ندانم چکنم با این داغ نه آرام به شب دارم، نه روزی نه مرهم بمانده بر سوزی به هر سو که روم آتش خیزد دل از حسرت تو اشکریزَد ز هجران تو افتادهام در تاب شدم خاک، شدم شعله، شدم آب اگر داغ چنین است بیدرمان چه باشد جفای تو در پایان؟ بیا ای همهی بود و پناهم که بیتو تهیست عمقِ نگاهم اگر داغ تو...
-
قرار شد این رقبا را جواب کنی
دوشنبه 25 فروردین 1404 10:48
قرار شد این رقبا را جواب کنی روا نبود منِ دیوانه را خراب کنی تو هیچ وقت نبودی کنار من ،چه کنم چه می شود که تو با بوسه ای ثواب کنی ز روی لطف نگاهی به سوی من تو بکن به دوریت منِ دیوانه را عذاب کنی تو شاه کشورِ حسنی و من گدای توام بدین شعر که مرا همدمت حساب کنی به جای آن که کنی اختیار تام مرا به خون من چو می ارغوان گلاب...
-
(نـتـرسـم کـه با دیگـری خـو کـنی)
دوشنبه 25 فروردین 1404 10:47
(نـتـرسـم کـه با دیگـری خـو کـنی) به پیـشـش روان موج گیسو کنی بـگـیـری دل از مـن، رهـایـم کنـی بـه گـرگـیـنـه خـویان شب رو کنی نـتـرسـم کسی مـات چشمت شود تـو را خـلـقت این است جادو کنی خوشش باد و نوشش وصالت ولی (تـو بـا مـن چه کردی که با او کنی!) حسین یوسفی
-
در دشت تنهایی من دیگر زگل بویی نبود
دوشنبه 25 فروردین 1404 10:46
در دشت تنهایی من دیگر زگل بویی نبود باران چَشمان تَرم از ریشه گل هارو رُبود من بی خبر از حال تو تنها میان جادهام شاید که در بیانتها راه نجاتم این بِبود رضا مرادی
-
در فضا پیچید چون عطر اذان
دوشنبه 25 فروردین 1404 10:46
در فضا پیچید چون عطر اذان چون صدایت کرد یار مهربان یا دوان یا هروله یا سینه خیز سوی مسجد شو به شادابی روان علی اکبر نشوه
-
سنجاق کن مرا
دوشنبه 25 فروردین 1404 10:45
سنجاق کن مرا به نثر و رایحه ی دلربایت که از هندسه ی نگارش تو به چیدن سطرها رسیده ام ما رو به فصل خلعت پوشی درختان چون قطعه ای ادبی محتاج پنجره به پنجره شدن چشم هاییم و خورشید هر صبح به شیوه ای نو سر بر می آورد با امید به تو ای مکتوب سبز از خانه های قرمز تقویم به آفتابگردان اجابت سلام که شمردم هزار رکعت شعر و یکی خودت...