سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

من رهگذرم آری

من خویشتنی دارم
در خویش تنی دارم
در تن بدنی دارم
در آن اثری دارم
من خود نیم زان خود
در تن نگنجایم
من پیرهنم گویا
زان خود تنی دارم
در بطن نگنجایم
من از بهشت آیم
من کالبدی دارم
من زاده آنجایم
از آن خبری دارم
در ذهن نگنجایم
اینجا غریب هستم
آنجا کسی دارم
اینجا رهی دارم
اینجا اثری دارم
من پیرهنم گویی
دنبال تنی آیم
اینجا پی کشفم
من گمشده ای دارم
من در پی خویش آیم
در فهم نگنجایم
من عاشقی زارم
من در پی یارم
من رهگذرم آری
اینجا نمیمانم
من بارو بنه بستم
اینجا سفری دارم
برخیز و بیا با من
اندک زمان دارم


میثم علی شاه

در حماسه ی خون

در حماسه ی خون
شیری خفته
و کرکسی که در سایه او
سرود حماسه می خواند
با تسبیح و فشنگِ مانده از تو
قلمی باید ساخت
تا بسراید سرود جاودانت را
اما در عجبم
از قلمهایی بی شرم
که تو را به مسلخ می برند
شاید سیگاری باید بر لب نهاد
تا نشنود اندوه روزگاران را

رضا کشاورز

کنج ابرو خم می‌کنی

کنج ابرو خم می‌کنی
یعنی هرگاه اخم می‌کنی
مرزها به هم می‌ریزند
ملل خاورمیانه
از پریشانی‌ات
تشویش می‌گیرند
اهم اخبار منطقه
اخم توست
تو
تنها گزینۀ روی میز

از خواب پریده‌ام که بگویم
من با دستان تو موافقم
و به لبخند تو رای می‌دهم
تمامی مذاکرات باید به لبخند تو ختم گردد
حسن ختام
لب‌خندۀ توست
تو
جنگ و صلح
هر دو

تمام ناآرامی‌های منطقه
با لبخند تو آرام می‌گیرند
اخم وا کن
شرقی اخمو
نیروهای مدافع صلح
نزدیکند

برای گذر از شب
به پاس نور
برای پنجره
برای آسمان
عبور توفند
فروکش طوفان
به پاس شادی
به خاطر آزادی
برای وطن
برای شکست ظلمت کینه‌توز
برای دوباره خورشید برای روز
برای صلح، نه بخاطر جنگ
بخند
و دوباره بخند
هر روز

برای دوباره هبوط
برای گندم، برای سیب
برای خدا
نه به خاطر من
که در این تبعید...
برای خودت
بخند
و دوباره بخند
از نو
مبدأ تاربخ


محمد طاهر جلیلی مرندی

چو موج به گیسویش افتاد

چو موج به گیسویش افتاد
هزار دریا به ساحل افتاد
دل نیست دراین سینه
چو شیشه به صخره افتاد

سجاد محمودی فر

پتانسیل زندگی

پتانسیل زندگی
در این عالم بود بالقوه هر بار
در آن عالم بود با لفعل هرکار
حقایق چون درآن عالم شود فاش
توکاری کن نگویی کاش وای کاش


محمد باقر انصاری