سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

دشمنی باد

دشمنی باد
رانمی فهم
عطرجاری ازلابلای گیسوانت را
همیشه می دزدد
علیرغم انتظارمن


سیدحسن نبی پور

درازدحام جمعیت

درازدحام جمعیت
هیاهوی مردم
درکافه ی دنج تنهایی
درحال صرف چایی تلخ
ناگاه ناله ی کودکی
تمام افکارم را بهم ریخت
فریادتنهایی
آه بی سرپناهی را
یکی نیست
این بی خانمان هارا
پناه دهددراین دیار

سیدحسن نبی پور

گرچه زیبایند موهایت به اقرار همه

گرچه زیبایند موهایت به اقرار همه
لای انگشتان تو موهای من زیباترند

علی کسرائی

من مست‌ تر از ساقی

من مست‌ تر از ساقی
تاریکتر از قلبم
بیدار تر از خورشید
در خواب تر از هر شب
پر جوش تر از هر رود
ساکن ترم از هر کوه
من دورترم از خویش
نزدیکترم از تو
بر هر چه که پنداری
همراه تر از سایه

آری و نَهَش آری
مگذار که یاد آری
هر غصه و غمگینی
خود آنی و خود اینی
خود سردتر از سردی
آگاه شده از دردی
من خود نشوم عاقل
چون عقل به دل تازد
خود آمر خود هستیم
یا عاشق و هم مستیم
هوشیار تر از عاقل
شفاف تر از شبنم
آگاه تر از عالَم
دیوانه شویم ، هستیم ...

رضا اسمائی

در دنیای خیال

در دنیای خیال
قائده نمی‌گنجد
که با چند مصوت و صامت
خیالم را در چهارچوبی زرین
برای دکور خوانندگان،
قاب کنم.

آرش روحانیان