سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

آمدم جان بسپارم به رهت باز نشد

آمدم جان بسپارم به رهت باز نشد
دیده بگشایم و بینم رخ تو باز نشد
.قدحی نوش کنم از لب لعل تو نشد
.چشم براه تو گشایم همه روز باز نشد
من بدرگاه تو چون بسته همه جان و تنم
تو خدایی و منم بنده تو بند دلم باز نشد
من غافل ز گنه پاک نمودم که به فریاد رسی
گنهم بیش بود جاده هموار تو هم باز نشد
ره تو راه صراط است منم در گذرت
من عاصی همه قفل زنگار دلم باز نشد
همت و لطف تو مسرور بداند همه وقت
دوزخ از یمن وجود تو درش باز نشد


مسعود موسوی

بشنو از نی چون که سوزش بیشتر

بشنو از نی چون که سوزش بیشتر
ناله های جان فروزش بیشتر

نی بسان قلب یک مجنون بود
آه و افسوس و هنوزش بیشتر

هیچ سازی بر دلم مرهم نشد
زخم های کینه توزش بیشتر

نی حکایت می کند از بی کسی
از جدایی و رموزش بیشتر

عشق آمد در میان، دل واله شد
نی زبان شد،شد بروزش بیشتر

یاد لیلا آتشی بر جان ما
می گدازد شب ز روزش بیشتر

سینه تنگ آمد اگر، نی نغمه شد
حالتی مستانه ، سوزش بیشتر

علی کسرائی

امشب به دیدنت می آیم اما در خواب

امشب به دیدنت می آیم اما در خواب
جرعه جرعه می‌نوشم از چشمانت شراب ناب
گر سحر بیدار شوم نبینم تورا
دگر کس نبیند مرا به جز دارو طناب


فرهاد رحمن زاده دهخوارقانی

مگر پرواز

مگر
پرواز
همان
سقوط
در آغوش،
آسمان نبود

سید ادریس حسینی

هر که عشق داشت و عاشق شد انکار کند

هر که عشق داشت و عاشق شد انکار کند
باغبان آن است که در زمستان حیران کند
عشق در غم به دادت می‌رسد ای دوست
عشق واقعی آن است که غم را نشاط کند
عشق را دریاب و عاشق شو دوست
روزگاریست که قدر عشق را بدانی رفیق
عشق اگر روزی در رنج باشد میرود
روزگار بیهودهست و عشق می‌رود
پس تا عمر داری عشق را دریاب رفیق


حدیثه سعیدی