سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

در صور دمیده شود روزی یقین

در صور دمیده شود روزی یقین
رهاکندمادرطفل صغیر بر زمین

کنده شود کوه ازبیخ وریشه
بیرون کشدازگور اجدادوپیشه

پرنده میشودپروازش فراموش
نگیردمادری فرزندش در اغوش

همه جمعیم وحاضربه محشر
نمایان باشداز چهره هاخیروشر

کافران مات ومبهوت ازاین رسیدن
مومنان با ایمان خالی ز تردیدن

ان زمان که بودی در ظلم وسرکشی
فکرنمیکردی باشد زگیتی حسابرسی

ظالمان خواهند که باشد دم مجالی
کنند جبران انهمه ظلم ونامهربانی

ولی افسوس نباشد هیچ فرصت
چراکه او کرده بود اتمام حجت

خداوندا توحامی باش مرا از شر
که شرمنده نباشم من درروز اخر


داودچراغعلی

ندانستم به زجر و غم گذر کردن چه حکمت داشت

ندانستم به زجر و غم گذر کردن چه حکمت داشت
بدین سختی از اینجا جان بدر کردن چه حکمت داشت

نوشت من همین باشد که شکوه از غمش گویم
بدین روزی بشر را دربه در کردن چه حکمت داشت

شرابش را همی جویم، شوم مست و بدو گویم
در این وادی گدا را معتبر کردن چه حکمت داشت

خراب و بی نصیب آیم ، پناهی از خودم جویم
چنین مست و خرابی را خطر کردن چه حکمت داشت

بدان غم مفتخر آیم ، بر آن دوری رهی جویم
چونان راز مهمی را بسر کردن چه حکمت داشت

نماز صبح همی خوانم چو شام من بسر آید
و پیدا شد چنین عمری حذر کردن چه حکمت داشت

سید علی موسوی

بی وفا

بی وفا
درآیسبرگ چشمانت
دلم یک فنجان نگاه گرم می خواهد

نسیم منصوری نژاد

شده ام سخت چو سنگی در رود

شده ام سخت چو سنگی در رود
به مثال کوهرنگِ غمِ یاقوت کبود

در مسیر جریان طعم شهد لب یار
کی بیارم به تمنای تو من سر به سجود؟

دل ما صید و گرفتار تو شد ای صنما
چو همان سنگِ گرفتار شده در پس رود

دل ما در پس زلف تو شقایق بنشست
تو شدی چون بت و من کافر دوران یهود

حسین زراعت پیشه