سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

از کجا قند لبت تامین است....

از کجا قند لبت تامین است....

که خیالش...

که خیالش....اینقَدَر شیرین است.....


سارا سلامی

ای کاش که خوانده بوده‌ام معماری

ای کاش که خوانده بوده‌ام معماری
در رنج نبودم و چنین بیماری

شاید که نمی‌شدم ولی شاعر ، من
این حسرت من هست و دلیل زاری

احسان آریاپور

شب‌های هجران

شب‌های هجران
بسی غم انگیز و طولانیست
به وسعت قلبی که
بی رحمانه رخصت دلباختگی‌ات را نداده بود
یا به گفته ات:
حتی حس دلدادگی‌ات را کشته بود
رنگ خنثی ای از سکوت
بر آسمانم نقش بسته است
گویا ماهتاب هم از پیمان غرورم دل کنده است
گره زده دستانش را به تو

گوش سپاری می‌کند ضرب آهنگ قلب گریانت را
اما ای بی‌خبر ...
فلک مجالمان نداد
که تو را از تنگنای خود رهاییدم
به خاطر می‌آورم
آن دم که کنارم آسوده بودی
و من حتی دریغ کردم
تجربه شیرین سرسپردگی را
و خیال بی‌خیالی را
همان لحظه شنیدم
صدای شکستن قلبم
نوایی بی‌اختیار می‌داد فغان
چرا خاموشی ؟
بازگو کن...
صدای اضطرابم را
حسرت بوسه‌ای بر زخم‌هایم،
و
علاقه ی بی‌ انتهایم را
ای بی خبر...
کِی می‌آیی ؟
تا سختی انتظار بر سایه اخم هایم را ببینی
بوی سرد دلتنگی بر اشعارم ،
و
نجوای بی صدای قلبم را بشنوی
به گونه ای درمانده ام کرده است
که اکنون...
لمس می‌کنند انگشتانم
قطرات سرد اشک‌هایی که
بریده‌اند پیوندشان را با چشمان منتظرم
گویا می‌خواهند سیلی به پا کنند
بر جاده ای که...
نتوانی قدمی دورتر روی...

شیرین هوشنگی