گاهی با پر سپید می آیی
لبخندت روی منقار مرغان دریایی
بال در می آورد
در پهنای کبود آسمان
غم
صاحب خانه ی بی انصافیست
چشمانت را سر به زیر کرده
ذهنم آن قدر باله می رقصد
که حسرت های مان را
قدیسه ای می بیند
دورتر از من و تو
راهی سرزمین نامیرایان
نیلوفر تیر
غروب ها
دیدنی تر می شویم ما
پیاده نظام خلع سلاح شده
که نقشه های فرار می کشد
برای فردای مه آلودش
نیلوفر تیر