سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

گاهی با پر سپید می آیی

گاهی با پر سپید می آیی
لبخندت روی منقار مرغان دریایی
بال در می آورد
در پهنای کبود آسمان
غم
صاحب خانه ی بی انصافیست
چشمانت را سر به زیر کرده
ذهنم آن قدر باله می رقصد
که حسرت های مان را

قدیسه ای می بیند
دورتر از من و تو
راهی سرزمین نامیرایان

نیلوفر تیر

غروب ها دیدنی تر می شویم ما

غروب ها
دیدنی تر می شویم ما
پیاده نظام خلع سلاح شده
که نقشه های فرار می کشد
برای فردای مه آلودش


نیلوفر تیر