همواره ای ستاره ی بی آشیان بخند
تا بیکرانه های غم ام بیکران بخند
در ازدحام کوچه ی بن بست حسرت ام
دیوانه شو عزیز من و بر این جهان بخند
یا در خیال مبهمِ من گریه سر بده
یا بر بهانه های دل ام، شادمان بخند
بازیده ام به قرعه ی عشق ات بیا نفس
بر بخت پر تلاطم من ، ناگهان بخند
هر شب در استعانت چشمت نشسته ام
ای چشم پر چراغ ، هزار آسمان بخند
انبوه لحظه های گناه مرا ببین
بر بوسه های وسوسه ام بی امان بخند
گاهی شبیه ابر غریبی در آسمان
چون چشم من ببار و چون آتشفشان بخند
بر شانه های بید خیالم کمی بپیچ
بر خلسه های باغ دلم یک خزان بخند
مهناز الله وردی میگونی