افتان و خیزان آمدم
با دلنوازان آمدم
با شمشیر و میزان آمدم
گفتم نه با جنگ و جدل
با یک حدیث محتمل
یک اشتی با راه حل
اما تو تیغ دادی نشان
در پیش چشمان جهان
خوار و خفیفم کرده ی
با شور و حس انتقام
تنها حریفم تو مدان
چشم حریفان بر من مگیر
از نیزه دار صد تن مگیر
من بهر صلحی آمدم
من آمدم تا جان دهم در پای تو
میشم غلامت با امضای تو
تیغ کجت را کن غلاف
راحت بخسبی در لحاف
فردا چون روز بردمد
باب سخن آغاز شود
تیغ تو چون پائین رود
تیغ سخن بالا رود
بهانه رنگین مگیر
این خانه را سنگین مگیر
تلخ آمدی شیرین روی
خیری به پهنای جهان
خوش گیر و کن در آستین
آتش گرفتی آمدی
سرد و سلامت می روی
عطر گل اندر کوزه ریز
با شهد شیرین سخن
با باده ی از عصر جم
پیوسته در دست تو جام
مسعود پوررنجبر