سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

در غروبِ سَردِ این دریا،

در غروبِ سَردِ این دریا،
باز باران می‌بارَد.
من به یادِ تو اینجا،
دل به غُصه می‌سِپارَم.

با عُبورِ بی‌صدایَت،
چشمِ من باران شد.
در هوایِ خالی از تو،
خنده‌ها چو ،حِرمان شد.

تو که رفتی، ماه، گُم شد،
در سکوتِ شب، فریاد.
عشقِ بی‌پَناهِ من، حالا
سَرنوشت و عشق، بر باد.

جایِ تو خالی،
عکسِ تو اینجاست،
بویِ عطرِ موهات هم
،توو، نسیم عشق ،پیداست

توو خیالَم ، تو، بارونی
من و بارون ، دلم ، تنهاست.
تو، یه عشقی، تو، یک دریا
من و دلتنگی و صحرا

تو،که نیستی ،دلم ،غمگین
تو، که نیستی ،چه دل،تنهاست
توو خیالَم، تو، بارونی
دِلی تنها ،تا صبح ،اینجاست

رفتی و برایِ من
لحظه‌ها شده تکراری.
روزگارِ بی‌تو بودن
درد و غم و بیداری.

تو که رفتی، ماه گُم شد
در میانِ یک دریا،
عشقِ بی‌پناهِ من ، تنها
توو و بارون. ،من و صحرا

بغض و غم و دلُ، بارون
قلب من ،شد، پُرِ درد
در سکوتِ شب، پُر ،شد،
گریه‌هایِ یک مرد...

باز هم دل، چه ،بی‌قرارِت شد
اشک‌ها که می‌افتاد.
در میانِ خاطرات و بارون
دل، به یادِ تو افتاد

منتظر ،تا دلِ صبح،
عکسِ تو را، می‌دیدم.
آن نگاهِ آخَرَت،را
با نگاهِ عشق ،بوسیدم.

تو که رفتی،عشق.. ،گُم شد
شد، سکوت ...،این خانه
یه دلِ عاشق ،شد ....تنها
یک عشق ، شد آواره

بی تو ،روزها ،پُرِ حسرت
یه دلی که ،دیوانه
آن صدا و خنده‌ها،...بارون
همه شد ، ......یک افسانه

مانده‌ام تهِ ، یه جاده‌
مانده ام ، من،..... تنها
مانده ام.... تا خودِ ،صبح
من ،کنار، این ،....دریا

کاش غروب کنه خورشید.
من و یک عشقِ بی پایان
من و تو ،کنارِ این ساحل
تا ،طلوع، عشق....،پایان

تو که رفتی، ماه گُم شد،
در سکوتِ شب، فریاد.
عشقِ بی‌پناهِ من، حالا
سرنوشت و عشق، بر باد.

جایِ تو خالی،
عکسِ تو اینجاست،
بویِ عطرِ موهات هم
،توو، نسیم عشق ،پیداست

محمد ابراهیم امینی سرابی

تو ای جانان بی‌همتا،

تو ای جانان بی‌همتا،
تو ای پیدای ،نا پیدا.
تو ای مهر آفرین ،ای عشق
تویی آرام جان ، هر جا

منم آن معتکف ،ای جان
سرای تو ،شوم ،مهمان؟

تو ای، هر ذرّه، جان داده
ره و مقصد ، نشان داده.
تو ای محرم به هر اسرار ،
تو ای زیباترین تکرار .

منم آن معتکف ،ای جان
سرای تو ،شوم ،مهمان؟

تو ای ،هر ذرّه ،جان داده
ره و مقصد ، نشان داده.
تو ای ،محرم به هر اسرار ،
تو ای ،زیباترین تکرار .

منم آن معتکف ،ای جان
سرای تو ،شوم ،مهمان؟

تو نوری، در ره تاریک،
تو هم دوری،و هم نزدیک.
تو ذکرت ،می شود ،درمان ،
تو آن عشقی ،تویی ،جانان

منم آن معتکف ،ای جان
سرای تو ،شوم ،مهمان؟

تو نوری در ره تاریک،
تو هم دوری،و هم نزدیک.
تو ذکرت ،میشود ،درمان ،
تو آن عشقی ،تویی ،جانان

منم آن معتکف ،ای جان
سرای تو ،شوم ،مهمان؟


محمد ابراهیم امینی سرابی

عشق.مثل یه غروب ساده

عشق.مثل یه غروب ساده .مثل یه موج دریا ،مثل یه لبخند .
دَرد ........مثل آواره ی بی‌کس ،توی یه کویر خالی،بی همدم‌
من.یه تَوّهم خیالی، یه سکوتِ پُر از درد ، یک عاشق.
تو.یه ترانه ی پُر مِهر ، یه تبسُم پُر عشق، یک لبخند

روزها..، همه شده تکراری ،از این سکوتِ اجباری، خستم .
بی تو..........،دلِ من چه آشوبه .درد، به سینه ام می کوبه ..برگرد .
دوستت دارم بازم .... مثل روزای اول، مثل نگاه آخر ...مثل یک عشق .
بی تو........... آرزوها ........همه نیست .... می میرم ،باور کن ........صدات می پیچه ......اینجا همه دلتنگی.


عشق.مثل یه غروب ساده .مثل یه موج دریا ،مثل یه لبخند .
دَرد ........مثل آواره ی بی‌کس ،توی یه کویر خالی،بی همدم‌
من.یه تَوّهم خیالی، یه سکوتِ پُر از درد ، یک عاشق.
تو.یه ترانه ی پُر مِهر ، یه تبسُم پُر عشق، یک لبخند

روزها..، همه شده تکراری ،از این سکوتِ اجباری، خستم .
بی تو..........،دلِ من چه آشوبه .درد، به سینه ام می کوبه ..برگرد .
دوستت دارم بازم .... مثل روزای اول، مثل نگاه آخر ...مثل یک عشق .

بی تو........... آرزوها ........همه نیست .... می میرم .
باور کن ........صدات می پیچه ......اینجا همه دلتنگی.
دوستت دارم بازم .... مثل روزای اول، مثل نگاه آخر ...مثل یک عشق
من.یه تَوّهم خیالی، یه سکوتِ پُر از درد ، یک عاشق.
تو.......تو یه ترانه ی پُر مِهر ، یه تبسُم پُر عشق، یک لبخند
روزها..، همه شده تکراری ،از این سکوتِ اجباری، خستم .
بی تو..........،دلِ من چه آشوبه .درد، به سینه ام می کوبه ..برگرد .
دوستت دارم بازم .... مثل روزای اول، مثل نگاه آخر ،مثل یک عشق

محمد ابراهیم امینی سرابی