ابرهای آسمان زاگرسدر عروسی شقایق هاهلهله می کنندآویشن هابه شفای بلوط می رونددستم به جایی بند نیستتا دستی از بارانبه آبی آسمان بکشماندوهچون پیرهن پاره ی کوهبر بند استخوانمپهن شده است در بادفرانک نظری