سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

دل من تنگه برای تو، بازم قهرم با خودم

دل من تنگه برای تو، بازم قهرم با خودم
دوری و غم تو دارم، اما عشق تو در دلم

یاد تو خواب و بیداری، می‌سوزم از دوریت
قلبم پر از حسرت است، تو بودی آرزویت

حرفی نزن، سکوت من، گویای درد بی‌پایانه
با تو بودن رویا بود، الان حسرتی ویرانه


خاطرات تو در دل من، هر شب مرور می‌شه
غم دوریت سنگین‌تر، اما غرورم نمی‌شکنه

جای خالیت در دلم، با هیچ‌کس پر نمی‌شه
با این حال از تو دلخورم، عشق تو همیشگیه

ما دو دنیای جدا هستیم، در هر راهی بی‌هم
تو یک رویا در خواب من، منم در حسرت تو غم

دیگه از عشق تو می‌زنم، با این حال می‌دونم
که یاد تو در قلبم، همیشه جاودانه می‌مونه.


علی سان

چشم تو، آتش عشق در دل من می‌زند

چشم تو، آتش عشق در دل من می‌زند
هر نگاهت، شوری در جان و تن می‌زند

به یاد تو، شب‌های تارم روشن است
چون ماهی که در آبی عمیق، در می‌زند

دست تو، بوسه‌ای بر زخم‌های دل است
هر لمس تو، نغمه‌ای در سینه‌ام می‌زند

در باغ خیال، گل‌های عشق می‌روید
هر عطر تو، به یاد آن روزها می‌زند

پرواز عشق، با بال‌های تو ممکن است
چون پرنده‌ای که در آسمان، سر می‌زند

ای نازنین، صدای دلنشین تو در گوشم
هر بار می‌خواند، دل را به چنگ می‌زند

در این غزل، عشق و درد را گنجاندم
چون شعری که در دل، همیشه زنده می‌زند


علی سان