سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

قاب عکس تورا بغل گرفتم

قاب عکس تورا بغل گرفتم
عکس را برروی سمت چپ سینه ام خواباندمش
برایش لالایی خواندم
و یک دل سیر نوازش کردمش
بوسیدمش
از آمدن اشک هایم خودداری کردم و ترسم از این بود که نکند، آن قلبش که در حبس قاب شیشه ای به سر می‌برد بشکند
آری تو رفته بودی تا به پرواز دربیایی در آسمان ها
رفته بودی به دوردست ها

صبا فرهادی