سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

به نامه‌ای، نشانه‌ای نوید عاشقانه‌ای

به نامه‌ای، نشانه‌ای نوید عاشقانه‌ای
نوای هدهد صبا، حلولِ هر جوانه‌ای

شرابِ شامِ آخرِ مسیح وُ خلسه‌ی جنون
شکسته‌ای سبوی غم، خمار عارفانه‌ای

همیشه سربراهی و گلی به دفترِ غزل
همیشه شاد و با صفا، نجیب و کودکانه‌ای

به گریه‌های نم‌نم و به خواهش و دعای دل
سر خمیده‌ی مرا، تو تکیه‌گاه و شانه‌ای

به‌گوشِ دل، به‌گوش جان، به‌صوت و لهجهٔ اذان
اقامه‌ی نماز شب، نیازِ بیکرانه‌ای

هوای ای الهه و سکوت و نغمه‌ی بنان
به زمزمه به ناله‌ای، تو وصفِ این ترانه‌ای

نگو که وقتِ رفتن و شروعِ قصه‌ِی سفر،
شفایِ جان شفای دل دوا و درد خانه‌ای

نگاهِ پرتو مانده بر، نگاه و هق‌هقِ غزل
تویی خدای هر غزل، شکوه جاودانه‌ای

بنفشه انصاری پرتو

بی‌تو شاید: باز چشمی تَر کنم

بی‌تو شاید: باز چشمی تَر کنم
یا؛ کـه شـعرِ مولوی از بَـر کنم

شاید: از ژرفایِ غمگینِ غـزل
شِـکوه‌یِ بی‌هَمنَوایی، سر کنم

بی‌تـو شاید: در پنـــاهِ آسِـمان،
هِجرَتَت را، از دلـم بـاور کنم


شاید: از پَستویِ خشـمی مُلتَهِب،
تیغه‌یِ عشقِ تو را خنجر کنم

یا؛ که شاید: دَخمه‌ای پیـدا شَوَد،
خاکِ سردش را به تَن، بستر کنم

شاید: از باران‌ترینْ رگبـارِ اَبــر،
جامـه‌ای نیلوفـرین در بَـر کنم

از هجومِ بُغـضِ سرکش، در گِلو،
کِشـتیِ مِهــرِ تـو را لَنـگَر کُنَم

پرتو در خوابِ خزان و خاطره،
یک خداحافظ به شهریـور کنم

رفتـه‌ای؛ دور از نــگاهِ پنــجره،
شاید: این غمنامه را دفتـر کنم

بنفشه انصاری پرتــو