به نامهای، نشانهای نوید عاشقانهای
نوای هدهد صبا، حلولِ هر جوانهای
شرابِ شامِ آخرِ مسیح وُ خلسهی جنون
شکستهای سبوی غم، خمار عارفانهای
همیشه سربراهی و گلی به دفترِ غزل
همیشه شاد و با صفا، نجیب و کودکانهای
به گریههای نمنم و به خواهش و دعای دل
سر خمیدهی مرا، تو تکیهگاه و شانهای
بهگوشِ دل، بهگوش جان، بهصوت و لهجهٔ اذان
اقامهی نماز شب، نیازِ بیکرانهای
هوای ای الهه و سکوت و نغمهی بنان
به زمزمه به نالهای، تو وصفِ این ترانهای
نگو که وقتِ رفتن و شروعِ قصهِی سفر،
شفایِ جان شفای دل دوا و درد خانهای
نگاهِ پرتو مانده بر، نگاه و هقهقِ غزل
تویی خدای هر غزل، شکوه جاودانهای
بنفشه انصاری پرتو
بیتو شاید: باز چشمی تَر کنم
یا؛ کـه شـعرِ مولوی از بَـر کنم
شاید: از ژرفایِ غمگینِ غـزل
شِـکوهیِ بیهَمنَوایی، سر کنم
بیتـو شاید: در پنـــاهِ آسِـمان،
هِجرَتَت را، از دلـم بـاور کنم
شاید: از پَستویِ خشـمی مُلتَهِب،
تیغهیِ عشقِ تو را خنجر کنم
یا؛ که شاید: دَخمهای پیـدا شَوَد،
خاکِ سردش را به تَن، بستر کنم
شاید: از بارانترینْ رگبـارِ اَبــر،
جامـهای نیلوفـرین در بَـر کنم
از هجومِ بُغـضِ سرکش، در گِلو،
کِشـتیِ مِهــرِ تـو را لَنـگَر کُنَم
پرتو در خوابِ خزان و خاطره،
یک خداحافظ به شهریـور کنم
رفتـهای؛ دور از نــگاهِ پنــجره،
شاید: این غمنامه را دفتـر کنم
بنفشه انصاری پرتــو