هرچه که سنگ است زدل دور کن
این دل غمدیده پر از نور کن
غم که به دل راه نیابد دگر
زندگیام را همه پرشور کن
درد و بلا از دل من دور ساز
عشق مرا از همه مستور کن
حال مرا به زِ سرود و نوید
غرقِ طرب، یکسره مسرور کن
دست دعا سوی تو برداشته
راه مرا از همه معمور کن
هرچه که باشد غم و اندوه و درد
از دل من، یکسره مهجور کن
روز و شبم با تو شود پر ز شوق
حال مرا غرقه در انگور کن
هر نفسی بر لب من ذکر تو
ذکر لبم را ز وفا جور کن
امیر عباس دستلان