سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

هرچه که سنگ است زدل دور کن

هرچه که سنگ است زدل دور کن
این دل غمدیده پر از نور کن

غم که به دل راه نیابد دگر
زندگی‌ام را همه پرشور کن

درد و بلا از دل من دور ساز
عشق مرا از همه مستور کن

حال مرا به زِ سرود و نوید
غرقِ طرب، یکسره مسرور کن

دست دعا سوی تو برداشته
راه مرا از همه معمور کن

هرچه که باشد غم و اندوه و درد
از دل من، یکسره مهجور کن

روز و شبم با تو شود پر ز شوق
حال مرا غرقه در انگور کن

هر نفسی بر لب من ذکر تو
ذکر لبم را ز وفا جور کن

امیر عباس دستلان