با درد درآمیزو مگو قصه محال است
در هم تو مکش چهره که این صورت حال است
این عمر زمین گر همه یکسال بدانیم
یک ثانیه آمد بشر و رو به زوال است
گردیست بر آیینه ی دل،عکس چه بینی؟
اندیشه بر عشق ، چو طوق است و وبال است
من ساقی ام و واژه سرازیر سبو هاست
گر مست نشد اهل دلی جای سوال است
هر دل که نشد محرم اسرار تجلی
در عالم معنا چو رسی، قیل به قال است
ایکاش دمی یک نظر آن دیده ببینی
در باورت آید که جهان وهم و خیال است
صیاد، بمان مقتدر و صید سخن دار
سمی تر است آن مار، کو خوش خط و خال است
محمدرضا بیابانی