( بهر دیدار تو دریا را به ساغر ) می کنم
دیدگان را ساغر و با خون دل تر می کنم
کم نگردد عشق تو در سینه تف دیده ام
جان خود را چون سپند نار مجمر می کنم
می شمارم روزگار بی تو بودن را و باز
دیده را من پُر نمک از شور محشر می کنم
عشق بی تکرار من هستی و از شوقت کنون
دیدگان را حلقه های پای کفتر می کنم
من قدگاه تو را ای ماه عالمتاب من
شستشو با اشک چشم و مُشک و عنبر می کنم
گر دهی اذن وصالم ای مرا صبح امید
دامنت را پُر ز دُرّهای معنبر می کنم
از لب لعل شکرخای تو ای سیمین عذار
کام تلخ جان خود را همچو شکر می کنم
همچو (رزاز ) ار شوم من عاشق و دلداده ات
عالمی را از غم عشق تو اخگر می کنم
دلبرم گر تشنه ی عشق و وفا باشد (نسیم)
چشم اشک آلوده را چون حوض کوثر می کنم
اسدلله فرمینی