سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

و شبی از شب ها

و شبی از شب ها
عطر لبخند تو
در چشم تماشا گل کرد
غنچه ای
بی خبر از خواب پرید
زهره از جام افق
خنده بر لب می زد
چشمک ریز ستاره ها
از دامن آسمان می بارید
و آوای نیایشی
تا سینه کش کوه‌ های بلندی می رفت
چشم های خیس دشت
سرشار از خواب
تازه گل ها آرام
شب این پنجره ها
از حرمت چشمان تو دور
و هوای یکرنگی و عشق
به موسیقی شاد لحظه ها می پیوست
شاپرک ها
از پرتو دست هایت شفاف
و نیلوفر مهتاب
دست در دست نسیم
در خلوت عاشقانه ای می رقصید
راز های بی پایان سحر
از جلوه زیبای تو نزدیک
و آرامش یک پیوند
آسمان آبی پرواز را

تا لب پنجره ها می آورد

عبدالله رضایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد