سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

سوختم بی‌تو خدایا سوختم

سوختم بی‌تو خدایا سوختم
شعله‌ی بی‌حاصلی افروختم

روز و شب با تار و پودی از هوس
جامه‌ای بر قامتِ جان دوختم

سکّه‌های عمرِ خود را دادم و
در اِزای آن سراب اندوختم

در کِلاست رتبه‌ی آخر شدم
درسِ غفلت را فقط آموختم

ای دریغا، در قبالِ گنجِ عشق
خانه‌ای فرسوده را نفروختم

آتشِ حسرت وجودم را گرفت
سوختم بی‌تو خدایا سوختم...

حمید گیوه چیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد