روح خسته جان خسته خیره ام به نقطه ای
نا کجا آباد است و مانده ام در خانه ای
بوی عطرت جا مانده روی عکس کهنه
روی میز فنجان چای از قبل مانده تازه ای
چترمان از اخرین باران مانده خیس هنوز
ساز خاک خورده که ایستاده کنار بوفه ای
من ردیف کردم تمام قصه های با تو را
تا بگویم بعد تو، خشکیدم چون گل پژمرده ای
سیده مریم موسوی فر