به خلوتِ دل، رازِ جهان، تنهایی است
شرابِ نابِ حقیقت، ز جامِ تنهایی است
نه جمعِ یار و نه مِهرِ نگار چاره کند
که جُز خدا، مرهمِ زخمِ جان، تنهایی است
همه که مینگری، سایهای ز خود بینی
در این سرابِ جهان، راهبان تنهایی است
نه وصلِ یار، نه هجرت ز دوست آرامش
که اصلِ ذاتِ بشر، در میانِ تنهایی است
تو رهسپارِ دیاری که بینشانی اوست
که راهِ حق به سرانجام، خوانِ تنهایی است
بیا و آینه در پیشِ روی خود بنِه
که آنچه میطلبی، رازدانِ تنهایی است
ز تو بگیرند همه سایهها به روزِ فنا
به جا، خداست و تو؛ وصل آن تنهایی است
امین افواجی