هو در آغاز، هو اندر همه افلاک روان
راز سرمد، همه در بسم تو پیچیده عیان
بادهریز است دل و جان به نَفَسهای ازل
هر طرف جلوهی او، آینه بر نور و توان
بسم الله، سر آغاز در این دفتر عشق
نقش دل میزند از نام تو در هر دوران
هر که نوشید ز این بادهی پنهان، جاوید
محو در ذات تو و مستِ رخِ تو، بیپایان
نور ازل خیمه زده در دلِ هر ذرهی خاک
هر کران، آینهدار است به لبخندِ نهان
نغمهی نام تو، سرمست کند جانها را
بسم الله، شرر اندازد در سینهی جان
امین افواجی