می شود یک شب بیایی و مرا همدم شوی
چون طبیب حاذقی درمانگر دردم شوی
درد دارم راه درمان دیدن چشمان توست
دل سپردن عاشقانه در تب دستان توست
من خیال و تو محال وجان من ای بی وفا
اینهمه آشفته حالی حاصل وجدان توست
من تو را عاشق تو را دیوانه و سرگشته ام
آه من ابری ترین باران که د جریان توست
قلبم از شوق وصال تو شده در تاب وتب
اینچنین بیمار گشتن از رخ تابان توست
صدیقه خدادوست