سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

بخواب ای غنچه‌ی بابا

بخواب ای غنچه‌ی بابا
جهان جای قشنگی نیست
سیاهه چهره‌ی دنیا
مثه خوابِ تو رنگی نیست

بخواب آروم و تو رویا
ببین که عاشقن مردم
میونِ سینَشون دیگه
یه قلبِ سرد و سنگی نیست


بخواب آروم و تو رویا
ببین دنیا پُر از صُلحه
خبر از موشک و بمب و
هواپیمایِ جنگی نیست

ببین مادر واسه بَچَّش
داره لالایی می‌خونه
تو چشمِ کودکش ترس از
صدای هیچ تفنگی نیست

ببین هر آدمی داره
می‌کاره بذرِ آزادی
رو خاکش ردِّ پوتینِ
گروهان یا که هَنگی نیست

ببین که آسمون صاف و
تنِ سبزِ زمین پاکه
اقامتگاهِ حیوانات
حصارِ زشت و تنگی نیست

شکار و صیدِ پی‌در‌پی
یه عُمره از میون رفته
محیط‌بانی دلش خون از
زوالِ یوز پلنگی نیست

گزارشهای ارسالی
از امواجِ زیان‌آور
دلیلِ خودکشی کردن
واسه وال و نهنگی نیست

ببین که فقر و بدبختی
شده یک واژه‌ی موهوم
دورنگی و دغل‌بازی
نمادی از زرنگی نیست

واسه پولِ مواد،بابا،
زن و دختر نمی‌فروشه
تو رگهاش جاریه غیرت
جایِ زخمِ سُرنگی نیست

ببین شب رفته و خورشید
پلیدیهارو سوزونده
رو پیشونیّه آدمها
دیگه آثارِ ننگی نیست

برای ساختنِ رویات
فقط باید بشیم بیدار
نیاز به آجر و سیمان
وَ یا بیل و کلنگی نیست...


حمید گیوه چیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد