گذرا تابستان
می بَرد با خود
این باره هم
صندوقچهِ کتابم را
نمیدانم شِگردش
در چیست
میلِ به رفتن دارد یا ماندن
هر چند دلگیرم از این تموزِ سال (تابستان)
چرا که خاموش می شود
صدای ستارگانِ آسمانش
ولی بیدار می شود
ناله های
جغدِ شبانه اش
چرا که غصه دارد طلوع خورشیدش
اما خوشحال است
ردُبرقِ بی بارانش
من مانده ام
یک عمر
تجربه سکوت
به سوال بی جوابم را
پوران گشولی