در آسمان تو تنها روانه ی سفرم
شبیه ماهم و شبها به خویش می نگرم
.
اسیر حربه ی شیرین شامگاهانم
شهید شعبده ی تلخ خسرو یِ سحرم
.
به پای عشق تو افتاده ام به سجده ببین
به یاد عشق تو من تا همیشه دربدرم
.
منی که آمده با پای خود به قربانگاه
چه میل آنکه ز تیغ تو جان بدر ببرم
.
از اینکه گمشده ام در عدم نمی ترسم
خدای را که نماند به خاطرت اثرم
.
مرا جمال تو عاشق نکرد و می دانی
کمالِ باطنی ات می گذشت از نظرم
.
من از غرور خود آسان گذشته ام اما
به هیچ قیمتی از عشق مان نمی گذرم
ناصر یوسف نژاد