سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

من ستایش کردم،

من ستایش کردم،
تا درخشیدی تو.
من شدم شام سیاه،
حال خورشیدی تو.
سطر پر واژه شدم،
تا توخوانیم باز،
موسم دلگیری،
من شدم شعر و سخن،
تا بخوانی آواز...

لیک افسوس افسوس
تو به راهی رفتی
بی خیال من خام
همچنان منتظرم
تا بخوانیم به نام

زهرا اویسی

من یک جنوبی ام

من یک جنوبی ام
نفت همیشه،
برای شاعرانِ این شهر
غمگین ترین استعاره بود
از فرصتِ نوشتن می آیم،
از نخلی که دست هایش را باد برد
پدری که فریادش را می نوشت:
مرا از خودم برگردانید
رها کنید
آزاد شوم
شبیه خرمشهری درونم
از تالابی شکسته
حیاتِ آب ، می جویم
و مردی که در آن نشخوار می کند
نمی دانم کیست؟
از طایفه ی پاییز نیست؟؟
کافی بود ابو حنیف از دکل هایِ سرد بازگردد
کارون به حواسِ نرسیده ی شب،
نور تعارف کند
با چشم های گِلی
ویرانگی اش را زُل بزند
می گفت: راهی نیست
برگرد
که آفتاب نرمیِ هوا را می جود
بچه هایِ آب را ندیده ای؟
(مادر بزرگم ‌می گفت: بابات دل می زد به دز
می گفتم : آب بچه منو نگیره)
الف همیشه ابتدای آه
من یک جنوبی ام
نفت از دهانم بیرون می زند


سارا چگنی زاده

السلام یاقمربنی هاشم

حضرت عباس ع
عطر یک گل یاس
در مقابل سکوت آب
حرف میزند جناب آقای احساس


فاضله هاشمی

بین عقل و عشق دیوار بلندی ساختم

بین عقل و عشق دیوار بلندی ساختم


  آمدی دیوارهایم بر سرم آوار شد




#سیدشهرام_علیزاده