ای همیشه جاری من، توی لحظههای سردم
وقتی که عبور سایه، خونهدار دل دردم
وقتی از صدای گریه، کوچهها بارون میگیرن
از نگاهت قصه میگفتم، ماهیها آروم میگیرن
به تو نامه مینویسم، از دلِ شکستهٔ من
ای که رفتی و نبودی، آخرین شکوهٔ من
ای همیشهگیترین حس، توی خواب و بیداریهام
ای که جا مونده ازت، یه دلِ پر از آرزوهام
به تو نامه مینویسم، با تمام واژههام
با سکوتی که شکسته، توی نیمهشب نگام
ای تو یارم، ای قرارم، لحظههامو با تو دارم
ای که در خیال دیروز، عاشقونه موندگارم
وقتی از غروب فاصله، نورِ خونه کم میاره
دلِ من هنوز به اسمت، شب و روز دعا میباره
ما گذشتیم از دلِ شب، بیقرار و بیپناه
اما ردِ پای عشقمون، جا مونده رویِ این راه
به تو نامه مینویسم، با امیدِ یک بهونه
شاید این غزل بمونه، توی خونهای دیوونه
ای تو یارم، از گذشته، یادگارم، روزگارم
از نبودنت هنوزم، بیقرارم، بیقرارم
الناز عابدینی
هر شب منم و جاذبهی فکر و خیالت
محوَم به رخ دلبر و چشم زلالت
دل بیخبر از حال تو آرام ندارد
جانم شده قربانی عشق و جمالت
هر بار که نام تو به لبهای من افتاد
پر زد به هوا عطر خوشِ بیمثالت
بگذار که این شب به سحر ختم نگردد
من مست شوم در نفس گرم و وصالت
ای کاش بماند اثر چشم سیاهت
تا نقش زند مهر تو را در کمالت
برگرد که این دل به تپش باز بیفتد
در آتش عشق تو شدم بیزوالت
امشب که هوایت همه جا پر شده در دل
جان میدهم از حسرت دیدار و جلالت
الناز عابدینی