سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

ای نگاهت چشم باران زا ولی بارندگی .

ای نگاهت چشم باران زا ولی بارندگی .‌
گفت چشم ت زنده بادا زنده بادا زندگی ..
نور دیدار تو از خورشید زیبا میرسد ..
هر کجا گشتم ندیدم جز تو وبالندگی .
شعر نستعلیق میشد روی لب هایت . عزیز .
نقطه بودم چون مرکب ها زیر هر بارندگی ..
لاله های هر گلستانی چراغ روی توست ..
گل تو هستی خار من آن هم که با شرمندگی..
تو دعا هستی و این کافر نمی فهمد تو را ..
قبله سمتی داشت با تو وای بر این بندگی ..

احمد البرز