سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

در آن دم کـه خدا فرمود: ز خاکی خفته، برپا شو

در آن دم کـه خدا فرمود: ز خاکی خفته، برپا شو
جهان حیرت‌زده پرسید: که ای انسان، چه پیدا شو؟

ز مشتی خاک خاموشی، فروغ عشق برمی‌خاست
دمید او را به روح خود، که در عشقت، تماشا شو

ملائک مات و سرگردان، ز خالق راز می‌پرسیدند
چه دیدی در دل آدم، که او را گوهراسا شو؟


به او دادند عقل و عشق، به او دادند شور و دل
که هر افتادنش گوید: ز جا برخیز و بالا شو

به رسم اوج و افتادن، به راز خاک و افلاک است
به خاک افتاده، اما باز، به عشقی بی‌کرانا شو

ز هر زخم زندگی آموز، ز هر دردی چراغی ساز
که انسان، راز هستی شد، به عشقت جاودانا شو

بخوان فاضل، ز این حکمت که آدم، نور حق گشته
جهان در حیرتش مانده: تو در عشقت هویدا شو

ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد