هرگز نکشم منت مهتاب جهان را
خورشید کفایت کندم شام و شبان را
در دام غم و غصه نمانم که سپیده
بخشیده به من قوتِ صد جانِ جوان را
با بالِ شکسته نروم سوی فریبش
بگذار که طوفان ببرد رنگِ خزان را
در سینه اگر شعلهٔ عشق است، بسوزد
هر خارِ هوس را، همه وهم و گمان را
دست از طلبِ مهر تو شستم که دگر بار
نابود کند شوقِ دلم، دردِ نهان را
الناز عابدینی