سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

من به امید وفا مطاع جان بفروخته ام

من به امید وفا مطاع جان بفروخته ام
درمکتب مِهر،عاشقی آموخته ام
پیرم و آفتاب جوانی بربام سرای
ناز کم کن مرا که بسی اندوخته ام
آهی دانست خوبرویان مِهر، مان نشناسند
با پری زاده نگفتم غمم ،شمع دل افروخته ام
هم دلی کو به شب های فراوانیِ سکوت
با که گویم غم دل را که چسان سوخته ام
نزد اغیار نگویم سخنی نیستم محرم راز
خویش را بداشتم ز کلامی ولب دوخته ام

عبدالمجید پرهیز کار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد