سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

در کنج وجودم یک روزنه بودی

در کنج وجودم یک روزنه بودی
بی آنکه بفهمم قلبم را ربودی
در نه ماه و اندی،گشتی تارو پودم
حتی تو نبودی،من عاشقَت بودم
بی تاب حضورت،شبهایم سحر شد
با اندیشه‌ی تو ،هر روزم بدر شد
در یک روز پاییز ، یک صبح دلاویز
با لمس تن تو دنیا شد دل انگیز
یک حسی درونم از تو شعله ور شد
یک حس مشابه، با هرکه مادر شد

با تو این جهانم غرق ماه و نور است
ماه مهر برایم پر عشق و سرور است

میترا هوشیار جاوید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد