سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

ای یارِ دور از من، ای ماهِ شبستانم

ای یارِ دور از من، ای ماهِ شبستانم
در قلبِ من روشن، همواره تو مهمانم
دوری ولی در دل، نزدیکی و می‌بینم
چشمانِ پر از مهرت، در این شبِ طوفانم

راهی‌ست میانِ ما، کوهی‌ست ز غم اما
عشقِ تو بُوَد آتش، در سینه‌ی سوزانم
هر لحظه به یادتو، دل می‌تپد بی تاب
تا کی رسد آن روزی ، کز وصلِ تو شادانم

یکشب به خیالت، در خواب فرو رفتم
تا چهره‌ی زیبایت، نقشی شود بر جانم
از دوریِ تو، یارا بیمار و کمی زارم
جز یادِ تو، چیزی نیست، در فکرِ پریشانم

ای کاش که این راه، یکباره شود کوتاه
تا باز ببینم من آن یار رعنایم
تا بارِ دگر گیرم، آن دستِ پُر از مهرت
تا بارِ دگر، گویم، از عشقِ فراوانم

امیدِ من این باشد، در این شبِ تنهایی
زودا برسی از ره، تا باشی تو در خانه‌ام
تا پُر شود این خانه، از عطرِ نفس‌هایت
تا روشنی آید، بر کلبه‌ی ویرانم


علیرضا رستاقی

نظرات 2 + ارسال نظر
Samin شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 17:22

سلام
شاعرش اون اسم زیرش هست؟
کجا میتونم بقیه شعراش پیدا کنم

سلام بله اشعار علیرضارستاقی
شما می توانید تو سایت شعرنو عضو بشید و شعرهای ایشان رو بخوانید

میترا شنبه 25 اسفند 1403 ساعت 17:18

چقدررررررر روح لطیفی داره این شعر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد