سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

به گستره این اتفاق، نخواهم نگریست.

به گستره این اتفاق،
نخواهم نگریست.

آتش شمع دل سوخته،
عاشقان نخواهم شد.

همچون فضا پیمایی،
که در انعکاس نور غرق می‌شود،
در لایتنهاهی،
اندیشه های ناب حرکت میکنم.

در سوگ سرنوشت شوم،
افق رویداد،
محزون می نشینم.

در هزار توی بی جنبش،
کرم چاله ها،
سینه خیز می روم.

اما دریغ،
ترکش فریاد ستاره ها،
مرا در بر گرفت.

و پیکر خونینم را،
که در معبر شهابسنگها ی گریزان،
از رمه کهکشان،
تکه تکه شده بود،

در باز تابش انوارش،
به آرامش تسلیم کرد.

سکوت سرشار از اقتدار است.
وفریاد بی صدا،
گنجی نهفته در دلم.


دگر خواهان چیزی نیستم،
جز چشمانی به فراخ گشوده،
برای رویت،
اشک خدایان مهر و عطوفت..

که ناگزیر در فرسایش،
برخوردهای آتشین
سرخگون گشته است.


حجت جوانمرد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد