ساقی بیار باده که خوش باد مستی ما
غم را بسوز در شررِ جامِ شراب ما
چون لاله سر برآورم از خاک تیرهروز
گر بگذری به ناز زِ ویران سرای ما
مطرب بزن نوایی از آن چنگ جانفزا
تا پر کند نوای تو، جان و جهان ما
دردا که دور چرخ نه بر وفق آرزوست
اما هنوز هست امیدی به خواب ما
هر شب نسیم، نام تو را میبرد زِ من
چون موج، میپیچد غمت در صدای ما
دیگر چه حاجتیست به تفسیر عشق تو؟
این آتش از ازل شده حک بر کتاب ما
ابوفاضل اکبری