سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

چه باید کرد با چشمی

چه باید کرد با چشمی که هر شب غرق رویا شد؟ که در تکرار شیرینت، دل از من بی‌مدارا شد

تو را در لحظه‌ها جستم، تو را در آینه دیدم دلم در بین این تردید، اسیر راه فردا شد

نمی‌دانی چه کردی با دل مغرور و طوفانی که بی‌باور به عشق آمد، ولی یک‌باره دریا شد

ببین در من چه طوفانی‌ست از شوق رسیدن‌ها که حتی سایه‌ات آمد، دل من مست و شیدا شد

نسیمی از عبورت ماند و باغم را شکوفا کرد نمی‌دانم چه رازی بود که در جانم هویدا شد

بمان با من، که در چشم تو آرامش نفس دارد که بعد از تو جهانم باز، اسیر اشک و غوغا شد نام شعر ؟

الناز عابدینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد