از تمام عالم و آدم دلم سیر گشته است
موی مشکی رفته و موی سپید تیر گشته است
در جوانی عشق تو حال دلم را خوب کرد
این ایام حال شهر بعد از تو دلگیر گشته است
نه دگر شوقی برایم مانده است نه حال خوب
آمدی خوش آمدی اما کنون دیر گشته است
در فراقت این دلم ویرانه ای متروکه بود
نیک خویان آمدند وین دل به تعمیر گشته است
آتش از اوج سعادت بر فلاکت ها رسید
جان من بازای کاین جانان تحقیر گشته است
امیرسام نامداری