سُها

کمی حال خوب

سُها

کمی حال خوب

شبنم روی گل از ابر بهاران بیشتر

شبنم روی گل از ابر بهاران بیشتر
شاعران را سوز آه و اشک پنهان بیشتر

دلگشاتر می نباشد از گلستان ادب
منزل صاحبدلان باشد به بستان بیشتر

فاضل و فرزانه و شاعر بخواند خویش را
می زند برشاعران سنگ فراوان بیشتر


حق پرستان را بخواند از جفا چون بوف کور
خود نخوانده یک کلام جز نون قرآن بیشتر

هر که شد روشنگر و شمع ره دلدادگان
میشود آخر نصیبش نار سوزان بیشتر

آتشی شد برلبان شاعر شیرین سخن
آن کلام نافذ و چون دُرّ غلطان بیشتر

او که گوید شین ز شیطان یِ ز یابو خِ ز خر
می شود مهمان بزم شیخ ایشان بیشتر

احترامی بهر شیخ پیر با تقوا نبود
در حصار عافیت هم دین فروشان بیشتر

گر نهی پا در بساط بازی چرخ و فلک
می شوی بازیچه دستان طفلان بیشتر

شاعر و فرزانگان در غربت خود غوطه ور
رنج بی مهری کشد از این رفیقان بیشتر

در کنار سردی بازار این فرزانگان
گرمی بازار این مهمل سرایان بیشتر

گر شود خالی ز شیر نر تمام بیشه زار
شورش روبه شود اندر بیابان بیشتر

شاعر فرزانه را دارم عزیز و نور چشم
زانکه دارد او ادب از خودنمایان بیشتر

مختصر کن این غزل را ای (نسیم) آشنا
ور نه گردد آتش خشم رقیبان بیشتر

اسدلله فرمینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد