بویِ تردیدِ تنهایی گرفته
تارِ نمورِ کنجِ اتاقم
چشم به راهِ پنجه ای ست پیر
برایِ نوازش،
تا پیلۀ تنهایی را پاره کند
مثلِ چشمانِ من که،
جرمِ مهجورِ جدایی گرفته
به پایِ رفته ای دیر
می خواهم
تنهایی اَم را بنوازم با تارِ نمور
می خواهد
تنهایی اَش نواخته شود
با ترانه ی جداییِ من،
قرابتِ غریبی ست
بینِ منِ صبور و تارِ نمور
غمِ جدایی را با تار،
داد می کشم
نَم و تنهایی را با من،
فریاد
دوست دارم انگشتانم
بر تنِ تارِ تنها برقصد
و تنِ تار
با غربتِ من بلرزد
می خواهم جدایی را
تا طلوع،
با تنهاییِ تار تمرین کنم
من صدایِ سکوتِ او باشم
او دعایِ قنوتِ من
من رهایِ او از نم
او رهایِ من از غم
من صدایِ او
او نوایِ من
امیر ابراهیم مقصودی فرد